گروه گفتمان فرهنگ سدید- فروغ آسایش: رهبرِ انقلاب در بندِ آغازینِ بیانیّۀ گامِ دوّمِ، به ورودِ انقلاب به دوّمین مرحلۀ «خودسازی»، «جامعهپردازی» و «تمدّنسازی»، اشاره کردند که این امر، لزومِ توجّه به مقولۀ خودسازی در حوزۀ انقلاب و انقلابیگری را نمایان میکند. پیش از این نیز رهبرِ انقلاب به این مسئله دقّت و نظرِ خاص داشتهاند و از خودسازی بهعنوانِ «مسئولیّتِ سنگین بر دوشِ جوانان» یاد کرده (آیتالله خامنهای؛ در دیدارِ مردم؛ ۱۱ دی ۱۳۷۰) و آنان را به خودسازی و تربیتِ معنویِ خویش دعوت نمودهاند (آیتالله خامنهای؛ در دیدارِ فرماندهانِ نیروی هواییِ ارتش؛ ۱۹ بهمنماهِ ۱۳۹۰)، امّا عمدۀ تمرکزِ نخبگانِ فکری و مخاطبانِ ایشان بر دو مقولۀ دیگر بوده و از این قلمروِ مباحثاتی، تا حدّی غفلت شده است. آنچه که ما بیشتر از همه ى. مقولات، باید در آن پیشروى مى کردیم و نکردیم، همین عرصه ى. معنویّت و خودسازى و دل را آراستن و اخلاق را زیور دادن است و ما در این زمینهها عقب هستیم (آیتالله خامنهای؛ در دیدارِ مسئولانِ نظام؛ ۳۱ شهریورماهِ ۱۳۸۶). برایناساس، در ادامه به ارائهی پارهای از نکات دربارۀ این مسئله میپردازیم:
[۱]. عظمتهای وجودیِ انسانِ الهی؛ فراتر از تاریخ
انسان اگرچه ازنظر «بعدِ مادّی»، جسمی «سست» و «فناپذیر» است و خاکِ تیرهای بیش نیست، امّا فراتر از این جسمِ مادّی و ظاهری، ازنظرِ «بُعدِ معنوی و روحانی»، حاملِ «روحِ الهی» است. حرکتِ بیپایانِ انسان بهسمتِ خدای متعال، نشانگرِ «وجودی ورای حدّ تصوّر» است. همین عظمت و پیوند با روحِ الهی، شناختِ ذات و نفسِ آدمی را ضروری میسازد؛ آنچنانکه نادیدهانگاشتن آن، سرآغازِ خسران و مایۀ دوری از حقیقت خواهد شد. انسان، با «تأمّل در خویشتن»، درمییابد که چه کسی است و این خودآگاهی، آغازِ «ساختِ بنای معرفت» او خواهد شد. اگر انسان، خود را شناخت و بر وجودِ خویش غالب شد و به مرتبۀ ضبطِ نفس و مالکیّت بر احوالِ باطنیِ خود رسید، عالَم نیز تسلیم و تابعِ او خواهد شد. ازاینرو، همۀ تحوّلاتِ تاریخی و اجتماعی، بهگونهای ساختۀ انسان است. این همان انسانی است که زمین و آسمان و همۀ موجودات برای او و زیرِ سلطۀ او آفریده شدهاند؛ موجودی است که مادّه و مادّیّات را پشتِ سر نهاده و میتواند عالیترین هدفها و آرمانها را در زندگی برگزیند. آنگاه بر اساس این نوع انسانشناسی، انسان نه یک جسمِ ضعیف، بلکه روحی قدرتمند است که میتواند فراتر از تاریخ بیاندیشد و عالمی را دستخوشِ دگرگونیهای عظیم و کلان کند. چنین انسانی، موجودی زبون و تنها متأثّر از عالم نیست، بلکه ساختهوپرداخته کردنِ عالم، بهدستِ اوست:
احسن التّقویم در والتّین بخوان که گرامی گوهر استای دوست جان
احسن التّقویم از عرش او افزون احسن التّقویم از فکرت برون
گر بگویم قیمتِ این ممتنع من بسوزم، هم بسوزد مستمع
(مثنویِ معنوی؛ دفترِ ششم؛ بیتهای ۱۰۰۵-۱۰۰۷)
[۲]. اضلاعِ خودسازیِ انقلابی؛ از معنویّت تا معرفت
آنچه میتواند دلبستگان به انقلاب را در مسیرِ سخت و پرافتخارِ خویش، قدرتمند و مستحکم گرداند، «خودسازیِ انقلابی» است که در دو ساحتِ «معنویّت و اخلاق» و «کسبِ معرفتِ انقلابی» تعریف میشود:
یکی از ابعادِ خودسازی، تلاش در جهتِ «کسبِ فضائل و ملکاتِ نفسانی» و «پرهیز از رذایل و پلیدیها» ست. خودسازی در بُعدِ «معنویّت و اخلاق» از تکالیفِ بسیار سخت و بزرگی است که بر دوشِ انسانهاست، امّا کسیکه میخواهد پرچمِ انقلاب را بهدست گیرد و با این نام شناخته شود، مسئولیّتی دوچندان خواهد داشت. نکته این است که چنین فردی، هم به علّتِ آگاهی و دانشِ خود، و هم بهدلیلِ مزیّن شدن به صفتِ «انقلابی»، در کانونِ توجّه و حسّاسیتِ دوستان و دشمنان خواهد بود و هر عملِ خطای او، خسارت و زیانِ بیشتر و گستردهتری بهدنبال خواهد داشت. معمارِ انقلاب دراینباره میگوید که اگر بهسببِ کردار و رفتارِ یک مسلمان، یک نفر گمراه شده و از اسلام و انقلاب برگردد، چنین فردی مرتکبِ «اعظمِ کبائر» شده است (امام خمینی، جهادِ اکبر یا مبارزه با نفس، ص. ۳). اگر کسی ذهنِ خود را از توجّه به پستیها باز دارد، گرایش و خواستههای او رنگِ تعالی میگیرد و چنین فردی در کنشها و رفتارهای خود رضایتِ الهی را میجوید و در مسیرِ راستین قدم میگذارد. در مقابل، اگر کسی تمنیّات و تمایلاتِ منفعتجویانۀ خودش را اصل قرار دهد، و برای رسیدن به مطامعِ خود بکوشد، انسانهای بسیاری را به رنج و مشقّت انداخته، آسیب میزند و انسانیّت را پشتِ سر میگذارد تا به جاه و مقام و منفعتی برسد و بهایندلیل، هیچکس از عمل و کردارِ او در امان نخواهد بود. چنین کسی حتّی اگر بتواند در این دنیا به جایگاه و درجهای برسد، بدونِ شک، آخرتِ خود را تباه ساخته است. بههمینجهت، در نهجالبلاغه آمده است:
إِن لَم تَردَع نَفسَکَ عَن کَثیرٍ مِمّا تُحِبُّ مَخافَهَ مَکروهَهٍ سَمَت بِکَ الأَهواءُ إلی کَثیرٍ مِنَ الضَّرَرِ، فَکُن لِنَفسِکَ مانِعاً رادِعاً.
اگر نفسِ خویش را از بسیاری از آنچه دوست میداری، بهسببِ آنچه ناخوش میداری، باز نداری، هوا و هوس تو را به راههایی میکشاند که زیانهای فراوان در انتظارت خواهد بود. پس همواره، زمامِ نفسِ خویش فروگیر و راهِ خطا بر او بربند (نهجالبلاغه؛ ترجمۀ عبدالمحمّد آیتی؛ نامۀ ۵۶).
دیگر اضلاعِ خودسازیِ انقلابی، تلاش برای «کسبِ معرفتِ انقلابی» است؛ بدینمعنیکه هرکسی، آگاه بر زمان و زمانۀ خویش باشد و بهدرستی بیاندیشد تا صدق و کذب و حق و باطل را از یکدیگر تمیز و تشخیص دهد. شناختهای سطحی و غلط، رفتارهای ناصواب و نسنجیده به دنبال دارند. کسانی هستند که احساسِ مسئولیّت مى کنند، انگیزه دارند، امّا این انگیزه را اشتباه خرج مى کنند و اسلحه را به آنجایى که باید، نشانه نمى گیرند؛ این بر اثرِ بى بصیرتى است. اگر بصیرت نباشد، هرچه که مسئولیّت و انگیزه و احساس بیشتر باشد، خطر نیز بیشتر است. درچنینشرایطی، به آدمِ بى بصیرت و بدونِ روشن بینى که دوست و دشمن را نمى شناسد و نمى فهمد که این احساس و نیرو و انگیزه را باید در کجا بهکارگیرد، اعتمادی نیست (آیتلله خامنهای؛ در دیدارِ اعضای بسیج؛ ۶ آذرماهِ ۱۳۹۳). ازاینرو، رهبری بر مقولۀ بصیرت التفاتِ ویژهای دارند. «بصیرت» و «روشنبینی» به معنای مجموعهای است از شناختِ زمان، شناختِ نیاز، شناختِ اولویّت، شناختِ دوست و دشمن و شناختِ وسیله اى که در مقابلِ دشمن باید به کار برد. همیشه با یک سلاح نمى شود مبارزه کرد و در همه ى. میدانها با یک سلاح نمى شود رفت. کسانیکه بصیرت ندارند مانندِ کسانى اند که در تاریکىِ شب، در مهِ غلیظ، مى خواهند مخالف و دشمنى را بزنند؛ درحالیکه نمیدانند دشمن کجاست و ممکن است جایى را بزنند که دوست آنجاست (آیتالله خامنهای؛ در دیدارِ اعضای بسیج؛ ۶ آذرماهِ ۱۳۹۳). در مقابل، اگر کسی قدرت تحلیل و روشنبینی داشته باشد، به احتمالِ کمتری با خطا و محاسبۀ نادرست مواجه میشود؛ چنانکه فرمودهاند:
العالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَیهِ اللَّوابِس
شبهات و نادانىها به کسى که عالم به زمان خود است، هجوم نمى آورند (تحفالعقول؛ ص. ۳۵۶).
البتّه بصیرت و شناختِ سیاسی و اجتماعی بهمعنای پایانِ راه نیست و کسیکه حق را دریافت باید براساسِ شناخت، «عمل» کند و بدونِ ذرّهای واهمه و تردید، قدم در راه انقلابیِ خویش بگذارد؛ چنانکه با هر نسیمی به چپ و راست متمایل نشود یا به اخم و قدرتنماییِ اهلِ باطل، مرعوب و گوشهنشین نشود و یا در لاکِ محافظهکاری فرو نرود.
[۳]. تقدّمِ خودسازی بر جامعهسازی و تمدّنسازی؛ امرِ اصیل
در بیانیّۀ گامِ دوّمِ انقلاب، به ورودِ انقلاب به دوّمین مرحلۀ «خودسازی» و جامعهپردازی و تمدّنسازی اشاره شده است. در این مفهوم، خودسازی «قدمِ اوّل» در راستای جامعهسازی و تمدّنسازی است و در جایگاهِ پیشین و نخستین قرار دارد؛ زیرا جامعه و تمدّن، مرکّب از انسانهاست و انسان، «پایه» و «اساس» است و «دگرگونیِ انسان» به مثابه تحولِ زیربنایی، به ایجادِ تحوّل در جامعه میانجامد. چنانکه در قرآن کریم آمده است:
إنَّ اللهَ لایُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتَّی یُغَیِّروا ما بِأنفُسِهِم (رعد، ۱۱)
خداوند سرنوشتِ هیچ قوم و ملّتی را تغییر نمیدهد، مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است، تغییر دهند.
بنابراین، فرآیند جامعهسازی و تمدّنسازی، تنها در صورتی محقّق خواهد شد که کسانی برای برعهده گرفتنِ مسئولیّتِ خطیرِ جامعهسازی و تمدّنسازی، خویشتنِ انقلابی خود را شناخته و بنایِ معرفتی آن را ساخته باشند، زیرا جامعه و تمدّن، حاصلِ خود انسان هستند و به رنگ آن در میآیند و این فرد انقلابی است که جامعۀ انقلابی را خواهد ساخت. به تعبیر معمار انقلاب مبارک آن وقتی است که خودمان بتوانیم خودمان را بسازیم و بهدنبالِ آن کشور را. هر اصلاحی، نقطۀ اوّلش خودِ انسان است و چنانچه خودِ انسان تربیت نشود، نمیتواند دیگران را تربیت کند. آنچیزی که بر همۀ ما لازم است، ابتدا توجّه به نفسِ خودمان است و قانع نشدن به ظواهر. باید از قلب و مغزمان شروع کنیم و هرروز بهدنبالِ این باشیم که روزِ دوّممان بهتر از روزِ اوّلمان باشد؛ و امیدوارم این مجاهدۀ نفسانی برای همۀ ما حاصل بشود و دنبالِ آن، مجاهده برای ساختنِ یک کشور (صحیفۀ امام؛ ج. ۱۵؛ ص. ۴۹۱).
[۴]. خودسازیِ انقلابی و امام خمینی؛ یک تجربۀ هویّتی
خودسازیِ انقلابی، آرمانی دستنیافتنی و رؤیایی شگرف نیست که تحقّقِ آن، ناممکن پنداشته شود و اینگونه نیست که بهرغمِ راهِ سختِ رسیدن به آن، مقصدی نادیده و دور از تجربه باشد. امام خمینی -رحمهاللهعلیه- تجربۀ برجستهای از خودسازیِ انقلابی است؛ او که به قلّههای رفیعِ علم و معرفت دست یافته بود با نهضتِ خود، جهانی را با اندیشههای خویش، که در حقیقت همان اندیشههای والای اسلامی است، دگرگون ساخت. جهانی که در آن، شرقِ و غربِ مادّی مرزهای انسانیت را زیر پا گذاشته و بهسرعت، به اضمحلال و نابودی میکشاندند، هرگز گمان نمیبرد متأثّر از مردی شود که پرچمِ یک نهضتِ دینی را برافراشته است، امّا وعدۀ الهی به حقیقت پیوست که
إنَّ الَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمانُ وُدّا (مریم، ۹۶).
همانا کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردند، بهزودی خدای رحمان برای آنان در در دلها محبّتی قرار میدهد؛ و چنین شد که پس از مدّتِ کوتاهی از قیامِ امام خمینی و تاکنون که چندین سال از رحلتِ آن بزرگمرد و فقدانِ او میگذرد، در هرکجای جهان که ندای حقیقت برمیخیزد، نامِ امام خمینی و سخن از انقلابِ او، بر تارک آن میدرخشد. بهیقین، خودسازیِ امام و سیروسلوکِ ایشان، در روندِ انقلابیشدن و انقلابیبودنِ ایشان تأثیرگذار بوده است، چهبسا نشأت گرفته از آن باشد و این دو، تفکیکپذیر نیستند. امام خمینی پیش از آنکه رهبرِ جامعه باشد، عارف و سالک بود و انقلاب را نیز برایناساس، بنیان نهاد. اگر امام خودساخته نبود، بیگمان مقهورِ دشواریها و مرعوبِ تهدیدها میشد و عقب مینشست، امّا چنین نشد و تا پایانِ عمرشان، ذرّهای تردید بر دلشان راه نیافت.
[۵]. غفلت از خویشتنِ انقلابی؛ ریزشهای انقلاب
در مقابلِ تجربۀ خودسازیِ انقلابی و نمونۀ برجستۀ آن، امام خمینی، تجربههایی از بیتوجّهی به خویش و عدمِ کسبِ معرفتِ انقلابی در روزگارِ گذشته بر انقلاب اسلامیِ ایران وجود دارد. همانطورکه خودسازیِ انقلابی نتایج و ثمراتی درپی دارد، «غفلت از خویشتنِ انقلابی» نیز آثار و تبعاتی خواهد داشت. اکنون باید دید آنانکه از خویش غافل شدند و عظمتِ وجودیِ خود را درنیافتند، در چه راهی قدم گذاشته و به کجا رسیدند. نتیجۀ این بیتوجّهی و بیهوده انگاشتنِ دو بُعدِ معنوی و معرفتیِ خودسازی انقلابی، انقلابیهای «فرسوده» و «پشیمان»، هستند که از انقلاب فاصله گرفته و از میانِ راه برگشتند. کسانی بودند که همراهی با انقلاب برایشان افتخار بود، درحالیکه دل را از «محبّتِ دنیا» و «حبّ مقام و جایگاه» به دلیلِ «ضعفها» و «عقدهها»، نزدوده و جامۀ زهد به تن نکرده بودند و سرانجام از حرکتِ خود باز ایستادند. زیرا که:
رَأسُ کُلِّ خَطِیئَهٍ حُبُ الدُنیا.
ریشه و سرّ هر خطاکاری، دوستیِ دنیا است (اصولِ کافی؛ ج. ۴؛ ص. ۲).
همچنین کسانی بودند که «اشتباه» و «غفلت»شان در اندیشه، سببسازِ «قشریاندیشی» و «ضعفِ تحلیلی»شان گردید و بسترِ انحراف از امتدادِ حق را برایشان فراهم ساخت. «ریزشهای انقلاب کسانیاند که حتّی گاهی هزینههای جدّی در راهِ انقلاب داده بودند، امّا با زاویه گرفتن از انقلاب، نهتنها خود را از دستیابی به حقیقت بازمیدارند، بلکه اسبابِ خسران و ضررِ دیگران را نیز فراهم میکند. تاریخِ چهلسالۀ انقلاب، ریزشهایی را به خود دیده است، که رهبرِ انقلاب از آن به عنوان «غمِ بزرگ» یاد میکند (آیتالله خامنهای؛ در خطبههای نماز جمعه؛ ۲۶ آذرماهِ ۱۳۷۸). ازجمله تجربههای تلخِ این گسستها، وقایعِ پس از انتخاباتِ ریاستجمهوریِ سالِ هشتادوهشت است که فکر و کنشِ انسانهایی سست اراده، بیبصیرت و خودباخته، صفحهای از افتخاراتِ انقلاب را به آتش کشاند:
خویشتن نشناخت مسکین آدمی از فزونی آمد و شد در کمی
خویشتن را آدمی ارزان فروخت بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت
(مثنویِ معنوی، دفترِ سوّم، بیتهای ۱۰۰۰-۱۰۰۱)