گروه وحدت فرهنگ سدید، شعیب یاری / فقه اهل سنت بر چهار مکتب بنیان یافته است. مکتب حنفی توسط ابوحنیفه تاسیس شد؛ او که از شاگردان امام جعفر صادق (ع) بود می کوشید تا در نحله فقهی خود به ادغام آداب و رسوم محلی و بومیت های گوناگون مسلمین در شرع مبادرت ورزد و در میان برادران اهل تسنن بیشترین تعداد پیروان را به خود اختصاص داده است.
مکتب فقهی مالکی توسط مالک ابن انس بر پایه عرف مدینه بنیانگذاری شد و پیروان آن در شمال آفریقا بجز مصر، بطور یکپارچه فراگیر شده است. این همگونی فقهی نقش بسزائی در وحدت فرهنگی منطقه ایفا کرده است بطوری که این منطقه را در جغرافیای سنتی اسلام، المغرب می نامیدند.
مکتب شافعی توسط یکی از شاگردان ابوحنیفه به نام محمد شافعی پی ریزی شد که از میان مکاتب فقهی اهل سنت، به مکتب شیعه جعفری نزدیک تر است. پیروان این نحله فقهی از مصر گرفته تا ترکیه و اکراد و حتی بیشتر مسلمانان جنوب شرقی آسیا را دربر گرفته است.
بنیان گذار مکتب فقهی حنبلی، احمد ابن حنبل اهل بغداد است که پا را از قرآن و حدیث فراتر نگذاشته و تفسیر بسیار تنگ نظرانه ای از شریعت به دست داده است. در روزگار کنونی قلمرو این مکتب بیشتر به مناطقی در سوریه و عربستان محدود شده است.
فرقه ضاله وهابیت
فرقه وهابیت در حوزه فقهی به تعبیری برخاسته از مکتب فقهی حنبلی است اما نمی توان آنرا دقیقاً یکسان و یا حتی زیرمجموعه پنداشت. زیرا تقلید از مکاتب فقهی اربعه اهل سنت در وهابیت حرام قلمداد شده است. بلکه می توان رویکردهای نقل گرایانه و محدودیت عقل گرایی بخصوص در تفسیرهای ظاهرگرایانه از متون دینی آنها را شبیه به همدیگر قلمداد نمود.
وهابیت متناظر با مکتب فقهی، دارای مکتب کلامی نیز می باشد که آن را مکتب کلامی "سلفیه" نام نهاده اند. سایر مکاتب کلامی اهل سنت اشاعره، معتزله، ماتریدیه است. بطور خلاصه رهیافت نظری مکتب کلامی سلفیه بر اکتفا نمودن به ظاهر آیات و سنت اسلاف (ولو روایات ضعیف) و نیز اجتناب شدید از تحلیل های عقلی استوار است. پیروی از سلف (به معنی پیشینیان که مراد از آن صحابه پیامبر و تابعین است) که در نظر اهل سنت از بهترین امت بوده و دارای عدالت هستند، تنها به معنی رجوع به قواعدی است که آنان در تفسیر و تأویل متون دینی، معیار و میزان قرار داده و همچنین به اصولی است که آنان برای اجتهاد و تأمل و استدلال در اصول و احکام داشتند.[1] سلف، در نگاه شیعه نیز اعتبار دارد؛ اما به دلیل وجود منافقان در میان صحابه و نیز وجود فسق در میان ایشان، آنها را قابل اعتماد و صاحب عدالت نشمرده و همواره قید «صالح» (سلف صالح و مراد از آن اهل بیت پیامبر (ع) است) را با آن همراه ساخته است. اما تفاوت میان سلفیه با سایر مذاهب اسلامی دربارهی مفهوم سلف، حد و مرز «پیروی» است؛ که سلفیان همهی مرزهای شیعه و حتی اهل سنت را در هم نوردیده و دیدگاه جدیدی را ارائه کردهاند. سلفیان پایبندی به جزءجزء رفتار، کردار و سخنان صحابه و تابعین (سلف) و پیروی از آنها در همهی زمینهها، اعم از اعتقادی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را مطمح نظر قرار می دهند و سلفیان افراطی هرگونه تغییر در منش و روش سلف را بدعت، و شرعاً حرام میشمارند!
رویکرد آنها در حوزه استنباط مسایل دینی به واکنش های فراوان اهل تسنن و تشیع منجر شده است. تا حدی که به باور اسلامبولی:
"سلفیان چون فهم کتاب و سنت را مقید به فهم صحابه کردهاند، به جمود عقلی گرفتار شدهاند؛ به گونهای که اگر با یکی از آنها مذاکره کنی، دائماً به زبان «ابن تیمیه» سخن میگوید و پیوسته برای تو از سخنان گذشتگان نقل میکند. آنان مذهبشان را بر عقل استوار نمیکنند، بلکه تکیهگاهشان را نقل قرار میدهند؛ از اینرو، از بحث عقلی و مناظرهی فکری میگریزند و تنها بر مسائلی تکیه میکنند که نصی قطعی یا ظنی بر آن اقامه شده باشد. آنچه در نظر آنان پسندیده است، قیل و قال گذشتگان است و آنها زبان گذشتگاناند و در رابطه با عقل و نقل، میگویند که نقل اساس هر فکر و اندیشهای است و عقل، چیزی جز تابع و خادم نقل نیست. " [2]
برجستگی و تأثیرگذاری ابن تیمیه در ترویج و تشدید اندیشههای سلفی تا اندازهای است که به جرأت میتوان او را «نیای وهابیت» لقب داد؛ زیرا آثار کلامی و فقهی او که مشحون از «جسمگرایی برای خداوند»، «شیعهستیزی»، «تکفیر»، «خشونت» و «دیدگاههای شاذّ» اوست که امروزه مهمترین مرجع و منبع فکری وهابیان به شمار میرود. شاید بتوان وهابیان را گروهی از اهل سنت دانست که عملاً پیروی از ابن تیمیه را جایگزین پیروی از امامان چهارگانه (ابوحنیفه، مالک، شافعی و ابن حنبل) کردهاند و خواسته یا ناخواسته مذهب تازهای بر ساختهاند که به طور کامل نمیتواند زیرمجموعه هیچ یک از مذاهب چهارگانه باشد.
بیانصافی ابن تیمیه نسبت به شیعه که متأسفانه به بیانصافی او نسبت به امیر المؤمنین (ع) منجر شده، تا اندازهای است که اعتراض اهل سنت را نیز برانگیخته است. چنانکه به عنوان نمونه، ابن حجر عسقلانی (د.۸۵۲ق) یکی از علمای نامدار اهل سنت، او را به خاطر این بیانصافیها، سخت نکوهیده و به نادیده گرفتن عمدی احادیث صحیح، متّهم ساخته است. زیرا ابن تیمیه مدّعی بود که سلف (صحابه و تابعین) از قرآن و سنت، همین مفاهیم ظاهری را میفهمیدند و بطور مثال بر ثبوت صفات جسمانی برای خداوند، اجماع داشتند! البته سلف نزد او شامل علی (ع) نیز میشد، در حالی که سخنان آن حضرت در نفی چنین صفاتی از ذات ربوبی، مشهورتر از آن بوده است که از امثال ابن تیمیه پنهان بماند. با این وصف، نسبت دادن این اعتقادات، به عنوان عامِ سلف و ادعای اجماع آنان، به هیچ روی قابل توجیه نیست، مگر آنکه از سلف، افراد به خصوصی اراده شده باشد و به هر حال، شامل علی (ع) و اصحاب نزدیک آن حضرت نشود. در این صورت، واضح است که چنین اجماعی برای فقهای مسلمان قابل قبول نیست؛ تا جایی که حتی ابنحزم (د.۴۵۶ق) از علمای بزرگ اهل سنت، گفته است: «لعنت خدا بر هر اجماعی که علی بن ابیطالب و اصحاب پیرامون وی، از آن بیرون باشند».[3]
نمونه دیگر شیعه ستیزی وهابیت اینکه محمد بن عبدالوهاب علیرغم آنکه بسیار کمتألیف بوده و نگارش کتاب را بدعت میدانسته یا اصلاً توان آن را نداشته، کتابی بر ضدّ شیعه با نام الردّ علی الرافضه نگاشته و در آن انواع نسبتهای بیپایه و رکیک را به پیروان مذهب اهل بیت داده است. به عنوان نمونه، مدعی شده است که شیعیان، قرآن موجود را تحریف شده میدانند و حتی اخیراً دو سورهی مفصّل که هر یک به اندازه یک جزء است را به آخر قرآن افزودهاند و یکی را سوره «نورین» و دیگری را سوره «ولاء» نامیدهاند! همچنین، مدعی شده است که شیعیان مانند مجوس، خدا را خالق خیر و شیطان را خالق شر میدانند و برخی از آنها قائل به تناسخ هستند و با محارم ازدواج میکنند![4] این بهتانهای بیشرمانه و اکاذیب بزرگ، اوج شیعهستیزی محمد بن عبد الوهاب را نشان میدهد.
علیرغم شیعه ستیزی فراوان ابن تیمیه و بالطبع وهابیون، اهل تسنن و تشیع نسبت به یکدیگر در طول تاریخ عمدتاً چنین رویکردی نداشته اند. دیدگاه شیعه در پیروی از امامان خود بر حفظ حرمت بوده است. زیرا به عنوان نمونه امام باقر (ع) می فرمایند: اسلام همین گفتار و کردار ظاهري است که می بینی همه مذاهب اهل سنت بر آنند و به واسطه آنها خون ها محفوظ می ماند و مقررات نکاح و ارث برقرار می گردد و همه نماز می خوانند و زکوه می دهند و روزه می گیرند و حج می روند و به این جهت از کفر بیرون آمده به ایمان نسبت پیدا می کنند (نیک پناه، 1389 به نقل از موسوی عاملی:56). تا آنجا که از امام جعفر صادق (ع) روایت شده است که فرمودند: هرکس همراه با اهل سنت در صف اول جماعت نماز بگزارد، گویا با رسول خدا (ص) در صف اول نماز خوانده است.[5]
از سوی دیگر، دیدگاه علمای اهل سنت را می توان در این زمینه مورد توجه قرار داد. ابن حزم می نویسد: جمعی از علما بر آنند که مسلمان (اعم از شیعه و...) را به واسطه اعتقاد یا فتوایی نمی توان تکفیر و تفسیق کرد و همین نظر ابن ابی لیلی، ابو حنیفه، شافعی و سفیان ثوري و داود بن علی و هر کس را که ما از صحابه در این مسئله صاحب نظر دیدیم و مخالفی در این مسئله سراغ نداریم (همان: 32). در واقع اختلاف موجود میان شیعه و سنی عمدتاً بر سر اعتقاد به جانشین پیامبر (ص) و صفات او باز می گردد؛ والاّ اختلافات بر سر مباحث فقهی (جز در برخی موضوعات مانند وراثت و ازدواج و...) ناچیز است. حدود 87% مسلمانان اهل سنت و 13% شیعه اند. نسبت جمعیت اهل تسنن بیش از پیروان هر فرقه دیگر در ادیان مختلف است. با این وجود نقشی که شیعیان در جهان اسلام بازی کرده اند، به نسبت جمعیت شان بسیار چشمگیر بوده و بسیاری از اهل تسنن بواسطه علاقه وافری که به اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) دارند، دارای نگرش منفی نسبت به شیعه نیستند.
دیدگاههای فقهی شاذ و مخالف با اجماع علمای اسلام نیز یکی دیگر از مواریث ابن تیمیه برای وهابیان بوده است. بدون تردید در رأس خوارق او، حرام دانستن سفر برای زیارت قبر پیامبر (ص) و اهلبیت و حرام دانستن توسّل به آنها بوده که به تعبیر تقی الدین سُبکی (د.۷۵۶ق) از عالمان نامدار اهل سنت، پیش از ابن تیمیه سابقه نداشته است.[6]
قرنها بعد یکی از نیای اصلی وهابیت یعنی محمد بن عبدالوهاب تأثیرپذیری شدیدی از اندیشههای ابن تیمیه داشت. وی در پی طرح دیدگاه های افراطی خود و حکمفرمایی آنها، سعی در پیوند با امیران و سلاطین کرد. پس از رویگردانی برخی از روسای محلی حجاز از قبول دیدگاه های او و همپیمانی با وی، ابن عبدالوهاب روی به درعیه نهاد؛ جایی که به زودی تبدیل به مرکز سیاسی و نظامی وهابیت شد. در آن زمان، امیر درعیه محمّد بن سعود (نیای خاندان سعودی) بود. وی که به دنبال بهانهای برای توسعه قدرت سیاسی خود و تسلّط بر قبایل منطقه بود، وجود ابن عبدالوهاب را «غنیمت» و حمایت از او را «مغتنم» میشمارد. محمد بن سعود با محمد بن عبدالوهاب بیعت نمود و حمایت سیاسی و نظامی خود را از وی آغاز کرد. این در واقع آغاز تاریخ خونین وهابیت بود؛ چراکه محمد بن عبدالوهاب در سایه این حمایتها، به تدریج اندیشه افراطی خود را به سرتاسر عربستان تحمیل و جان و مال بسیاری از مسلمانان را دستخوش خشونت خویش نمود.[7] ابن غنّام دوست متعصّب او، با افتخار فصلی را به گزارش این فجایع اختصاص داده و منابع دیگر وهابی نیز از اشاره به این موارد ابایی ندارند.
بیگمان نقش استعمار را در بسیاری از جریانهای انحرافی دو قرن اخیر، نمیتوان نادیده گرفت. استعمار، خواه به عنوان بانی این جریانها و خواه به عنوان حامی آنها، همواره نقش خود را ایفا کرده است. بر گزارش منابع معتبر تاریخی، مسلّم است که پس از جنگ جهانی دوم، بریتانیا نخستین کشوری بود که حکومت آل سعود را به رسمیت شناخت و از استقلال آن با سلطنت امیر عبدالعزیز آل سعود به عنوان «پادشاه نجد»، حمایت کرد و بودجه هنگفتی را که بالغ بر ۴۰ هزار لیره انگلیسی در ماه بود، برای کمک به آن اختصاص داد![8]
در این زمینه مقام معظم رهبری فرمودند: امروز آن دستی که آمریکا علیه وحدت تجهیز کرده، عبارت از همین دست پلید وهابیت است. این را صریح به مردم بیان کنید؛ پرده پوشی نکنید. از اول، وهابیت را برای ضربه زدن به وحدت اسلام و ایجاد پایگاهی علیه اسلام در بین جامعه مسلمانان به وجود آوردند. حکومت وهابیت و این روسای نجد را به وجود آوردند تا داخل جامعه اسلامی مرکز امنی داشته باشد. [9]
مخالفت وهابیت با پدیده هایی چون فلسفه، کلام، هنرهای اسلامی، زیارت قبور اولیاء و طلب شفاعت و توسل و..، باعث شده تا نه تنها شیعیان بلکه اهل تسنن نیز با این گروه به مخالفت بپردازند تا جائی که در سده نوزدهم، خلیفه وقت عثمانی، لشکری را برای سرکوب آنان گسیل داشت. این بدین دلیل است که وهابیت خود را در مقابل سایر فرق و مذاهب اسلامی می داند و مدعی است که طرف مقابل یا باید عقایدش را بپذیرد و یا جزیه پرداخت کند! آنان مخالفان شان را به کفر و شرک متهم می کنند و اموال و ناموس و نفوس سایرین را حلال می دانند. با این تفکرات بسته وهابیت بود که وقتی آل سعود در سال 1344 هـ .ق بر مکه و مدینه و اطراف آن تسلط یافتند، ابنیه متبرک بقیع و آثار خاندان رسالت و صحابه پیامبر را از بین بردند. چهره خشن و متعصب طالبان افغانستان در عرصه سیاست، حکومت و مردم داری نمونه ای از اندیشه های وهابیان است (به دلیل قرابت زیاد در نوع رویکرد و تفسیر دینی). آنها در نحوه پیدایش و انعقاد تفکر و نگرش پیرامون برخی مسایل دینی که مورد نکوهش علمای سایر مکاتب و مذاهب اسلامی است می باشند و در عرصه سیاست نیز آنان جاده صاف کن دشمنان دین و اسلام بوده اند.
الغای عقل و منطق نزد وهابیت یعنی راه و رسم بندگی. بهترین نمونه در این باب، فتوای بن باز عالم مشهور وهابی، در تکفیر کسانی است که قائل به کروی بودن زمین هستند: مسلمان شیعه یا سنی یا صوفی اگر به غیر این معتقد باشد، کافر است و بر حسب شریعت وهابیت، قتلش واجب!
این بدین معنی نیست که مسلمانان اهل سنت از شعله های این جنگ برکنار باشند، زیرا وهابیت و روسای آنان در پی این نیستند که در آن واحد در دو جبهه کار کنند. آنها می خواهند اهل سنت را بر ضد برادران شیعه خود برانگیزند، تا فتنه ایجاد شود و همگی در خون خود غرق شوند.
امام خمینی (ره) در خصوص این فرقه ضاله می فرمایند: مگر مسلمانان نمی بینند که امروز مراکز وهابیت در جهان به کانون های فتنه و جاسوسی مبدل شده اند که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان،... و اسلام آمریکائی را ترویج می کنند و از طرف دیگر سر بر آستان سرور خویش آمریکای جهان خوار می گذارند. [10]
در انتهای مباحث می بایست بر این نکته توجه نمود که رعایت احترام نسبت به اعتقادات و دیدگاه های تمامی مذاهب اسلامی در همه زمان ها لازم بوده و هست؛ به ویژه در عصر حاضر که استکبار جهانی در پی حذف، تحریف و یا تضعیف باورهای اسلامی در جهان می کوشد، وحدت و همدلی اهل تسنن و تشیع بیش از پیش ضروری به نظر می رسد. اما در این میان می بایست به موازات تلاش برای تقریب مذاهب اسلامی، نسبت به خطر تکفیر در میان برخی فرق نوپدید و ایجاد انشقاق در میان امت واحده اسلام توسط آنها هوشیار بوده و تلاش بیشینه در جهت منزوی ساختن آنها در جهان اسلام مبذول داشته شود.
منابع
- ابن حزم، علی (د.۴۵۶ق)؛ المحلی، دار الفکر، بیتا.
- ابن عبدالوهاب، محمد (بی تا) ؛ الردّ علی الرافضة، (بی جا).
- ابن غنام، حسین (د.۱۲۲۵ق)؛ تاریخ نجد، دار الشروق، ۱۴۱۵ق.
- بیهقی، احمد بن حسین (د۴۵۸ق)؛ السنن الکبری، دار الفکر.
- سبکی، تقی الدین (د.۷۵۶ق)؛ شفاء السقام فی زیارة خیر الانام ۶، بینا، ۱۴۱۹ق.
- همفر؛ خاطرات همفر، جاسوس انگلیسی در ممالک اسلامی، ترجمهی محسن مؤیدی، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶2.
- یاری، شعیب (1395)، وهابیت: اندیشه ها، کنشها و پیامدها، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[1] بیهقی، احمد بن حسین (د۴۵۸ق)؛ السنن الکبری، دار الفکر.
[2] سامر اسلامبولی، تحریر العقل من النقل، ص 172.
[3] ابن حزم، علی (د.۴۵۶ق)؛ المحلی، دار الفکر، بیتا.
[4] ابن عبد الوهاب، محمد (د۱۲۰۶ق) الردّ علی الرافضة
[5] کافی، جلد سوم، ص 380.
[6] سبکی، تقی الدین (د.۷۵۶ق)؛ شفاء السقام فی زیارة خیر الانام ۶، بینا، ۱۴۱۹ق.
[7] ابن غنام، حسین (د.۱۲۲۵ق)؛ تاریخ نجد، دار الشروق، ۱۴۱۵ق.
[8] همفر؛ خاطرات همفر، جاسوس انگلیسی در ممالک اسلامی، ترجمهی محسن مؤیدی، مؤسسهی انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۲٫
[9] بیانات در دیدار جمعی از روحانیون حوزه های علمیه اهل سنت، 5 دی 1368
[10] صحیفه نور، ج 21، ص 80
0