گروه هنر فرهنگ سدید؛ سرخ پوست به کارگردانی نیما جاویدی و تهیه کنندگی مجید مطلبی، دومین فیلم برگزیده مردمی در جشنواره فجر بود که با بازی نوید محمدزاده، پری ناز ایزدیار، آتیلا پسیانی، ستاره پسیانی و حبیب رضایی و با حضور مانی حقیقی در سینماهای سراسر کشور در حال اکران است. تبلیغات مناسب و بازخوردهای خوبی که از جشنواره فیلم فجر در کنار این فیلم قرار گرفت سبب شد تا در هفته اول اکران فروش اعجاب انگیز دو میلیار تومانی را تجربه کند. به ندرت پیش آمده بود که فیلمی غیر کمدی بتواند چنین فروشی را در هفتههای اول اکران خود تجربه کند. برای واکاوی چرایی این موضوع و اقبال نسبی منتقدان هر دو طیف فکری به این اثر نگاهی به این فیلم داشتهایم.
سرخپوست طبق گفتهی کارگردان در حوالی دهه چهل روایت میشود. زندانی قدیمی در جنوب ایران به دلیل مجاورت با فرودگاه تازه تأسیس شهر در حال تخلیه است. رئیس زندان سرگرد نعمت جاهد به همراه مأمورانش مشغول انتقال زندانیان به زندان جدید هستند تا اینکه درمییابند در خلال این جابهجایی فردی به نام احمد که ملقب به سرخپوست است گم شده است. سرگرد که بهتازگی حکم ترفیعاش آمده نمیخواهد تا لکه تاریکی در کارنامهاش ثبت شود بنابراین تمام تلاش خود را میکند تا احمد را بیابد. سرانجام او احمد را یافته، اما به دلیل عجزولابههای همسرش و اینکه مددجوی زندان به وی اطمینان میدهد که احمد بیگناه است، به او اجازه فرار میدهد.
دومین ساخته جاویدی کاملاً فضایی متفاوت با ساختهی اول او دارد. اینکه او از فیلم نئورئالیسم گونه شبه فرهادی به چنین فیلمی رسیده برای همگان جای تعجب دارد. جاویدی اینبار تلاش کرد تا برای مهم شدن در سینما راهش را عوض کرده و جریان فیلمسازیاش را عوض کند که از قضا به ثمر نیز نشسته است. این فیلم کاملاً از منظر سینما قدمی روبهجلو برای کارگردان، عوامل فیلم و حتی سینماست. چراکه معلوم است سعی شده تا همهچیز در جای خودش قرار داده شود. مهمترین نکته قابلاتکای فیلم، قرار گرفتن در ژانر یا گونهی متعلق به خود است. گونهای که بهشدت در سینمای ایران نایاب است. فیلم داستان سرگردی را بیان میکند که قرار است زندانی با حدود ۸۰۰ نفر زندانی را بهجای دیگری منتقل کند و سپس ترفیع درجه گرفته و ازآنجا برود؛ اما ناگهان دراینبین زندانی به نام احمد ملقب به سرخپوست گم میشود و سرگرد تمام تلاش خود را میکند تا او را -که در زندان خالی از سکنه مخفیشده- پیدا کند. او در ادامه و با توضیحات مددکار درمییابد که احمد بیگناه است و بهناحق محکومبه اعدامشده است. سرگرد تا آخرین دقیقه در تلاش است تا احمد را پیدا کند و درنهایت از او را مییابد، اما از او گذشته و خود احمد را فراری میدهد. اینکه چرا فیلم در این فضا و این دهه روایت میشود همچنان جای سؤال است. اما نکتهای که به باعث میشود فیلم برای مخاطب جذاب باشد، متفاوت بودن فضای روایی فیلم است. فضایی که به ندرت در سینمای ایران دیده است. از این رو باید گفت فضاسازی، میزانسن، دیالوگها و پرداخت شخصیتها بسیار خوب از آب درآمده و فیلم حتی از قواعد ژانری که در آن قرار دارد نیز بیرون نزده است. همه و همه باعث شده تا فیلم کاملاً استاندارد باشد.
سرخپوست بهظاهر تنها به داستانگویی خود پرداخته و قصد ندارد تا حرف سیاسی بزند اما در لایههای پنهان اثر میتوان رگههایی از این موارد را یافت. ضمن آنکه پایانبندی کار نیز تا حدود زیادی از فیلم بیرون میزند.