گروه گفتمان فرهنگ سدید - مهدی جمشیدی: برای اینکه نظریۀ مقاومت، به گفتمان تبدیل شود و تودههای مردم، به آن باور راسخ بیابند، باید مسیر روشنگری و ایجاد تحول شناختی و معرفتی پیموده شود؛ چراکه فاصلهگیری از فکر مقاومت، حاصل نفوذ دادن فکر مذاکره و تعامل به ذهنیت عمومی بود و کسانی تلاش کردند مقاومت را بیفایده و مخرب معرفی کنند تا بهاینواسطه، بستر را برای پذیرش مذاکره و سازش فراهم گردانند. اینک باید دست به ساختارشکنی ذهنی زد و محاسبات و معادلات شناختی پارهای از مردم را که گرفتار تحلیلهای ناصواب شدهاند، تغییر داد. راهکارها عبارتند از:
۱- واسازی تفاسیر غلط از مقاومت
در مرحلۀ اول، باید از فکر مقاومت، شبههزدایی و مغالطهزدایی کرد؛ چون در طول سالهای گذشته، برداشتها و تفسیرهایی از سوی نیروهای غربگرا و تکنوکرات دربارۀ آن ارائه شده که مغشوش و ناموجه هستند. آنها از طریق همین فرایند وارونهسازی اندیشۀ مقاومت و ساختهوپرداختهکردن روایتهای جعلی و دروغین از آن، بخشهایی از مردم را فریب دادند و مذاکره را توجیه نمودند. اینک وقت آن رسیده که بهجای دشمنان وطنی اندیشۀ مقاومت، دوستان اندیشۀ مقاومت، به شرح و توضیح آن همت گمارند و حقایق مکتوم و تصرفشده را برای مردم بازگویند. تنها دراینصورت است که بر هواداران اندیشۀ مقاومت افزوده خواهد شد و همگان درخواهند یافت که مقاومت، رویکردی نامعقول و پُرهزینه و بیفایده نیست، بلکه پیشرفت همهجانبه و ماندگار، جز از رهگذر مقاومت، بهدست نخواهد آمد:
اختلاف خَلق، از نام اوفتاد.
چون به معنی رفت، آرام اوفتاد
(جلالالدینمحمد مولوی؛ مثنوی معنوی؛ دفتر دوم؛ بیت ۳۶۸۰).
۲- برجستهسازی خسارتهای تلخ روند مذاکره
ما اکنون در انتهای مسیری قرار داریم که از سوی نیروهای تکنوکرات و غربگرا، بهعنوان مذاکره و تعامل، تعریف و پیموده شد. این تجربۀ عینی را نباید کنار نهاد، بلکه باید بهدقت و باحساسیت، آن را بازخوانی و تکرار کرد. آیا با بیاعتنایی به اندیشۀ مقاومت، و در پیش گرفتن سازوکار گفتگو و مذاکره، وعدههای معیشتی و اقتصادی تحقق یافتند؟! آیا مسیر سازش و همزبانی و عقبنشینی، ما را به مقصد رساند؟! امروز بر همگان آشکار گردیده که طریق مذاکره و گفتگو، بینتیجه و بیراهه بوده و چندین سال، فرصتهای طلایی ما با امیدبستن به غرب، از دست رفت و در برابر عقبنشینیها و امتیازدادنهای فراوان، نفعی نصیبمان نشد. کدام دلیل و حجت، قویتر و شفافترین از این واقعیت تلخ است؟!
تیغ چوبین را مبر در کارزار
بنگر اول، تا نگردد کار زار
گر بُود چوبین، برو دیگر طلب
ور بود الماس، پیش آ. با طرب
(جلالالدینمحمد مولوی؛ مثنوی معنوی؛ دفتر اول؛ بیتهای ۷۱۴-۱۷۱۵).
۳- بازگو کردن تجربههای کامیاب مقاومت
در طول دورۀ چهلسالۀ گذشته، انقلاب بر اندیشۀ مقاومت تکیه داشته و بر اساس آن، به موفقیتهای مهمی دست یافته است. هنگامیکه ما در مقام عمل، کارآمدی و سودمندی مقاومت را مشاهده کردیم، چگونه میتوانیم آن را کنار بنهیم و راه دیگری را تجربه کنیم؟!
الْعَالمُ بزَمَانه لَاتَهْجُمُ عَلَیْه اللَوَابسُ
کسىکه به اوضاع زمانش آگاه باشد، اشتباهات بر او هجوم نیارد.
(ابیجعفرمحمدبنیعقوب کلینی؛ اصول کافی؛ جلد ۱؛ ترجمۀ سیدجواد مصطفوی؛ روایت ۲۹؛ ص. ۳۱).
۴- تبدیلکردن اندیشۀ مقاومت به یک نظریۀ علمی متقن و تثبیتشده
اندیشۀ مقاومت، نیازمند آن است که «وجاهت و اعتبار علمی» بیابد و به یک «نظریۀ علمی» تبدیل شود تا «مقبولیت اجتماعی» پیدا کند؛ زیرا دشمن اینگونه القاء میکند که اندیشۀ مقاومت، یک «شعار سیاسی توخالی و فریبنده» است که راه به جایی نخواهد برد و گرهی را نخواهد گشود. در مقابل، باید صاحبنظران حوزۀ علومانسانی، این اندیشه را اثبات کنند و تفصیل دهند و ناظر به آن، مفهومسازی کنند و در نهایت، «ادبیات غنی و فاخر» دربارۀ آن تولید کنند تا مشخص شود که اندیشۀ مقاومت، «بیپایه» و «سطحی» و «نشدنی» نیست، بلکه بهقطع، سرچشمهها و ریشههای نظری مستحکم و واقعبینانه دارد. البته روند تئوریزهکردن اندیشۀ مقاومت، باید بهصورت تفکیکشده، در عرصهها و ساحتهای مختلف انجام شود، تمام جزئیات و فروعات، بازگفته شود. ازجمله در زمینۀ فرهنگی، باید اندیشۀ مقاومت فرهنگی و استحکام ساخت درونی فرهنگی را بهگونهای «عالمانه» و «سنجیده» و «استوار»، به نظریهای علمی تبدیل کنیم و نشان دهیم که مقاومت، هم «شدنی» و «ممکن» است، و هم «حکیمانه» و «خردمندانه».
۵- تغییر منطق ترجیحی مردم بهسوی آیندهنگری و بلندنظری
جامعهای که فقط به «اکنون» میاندیشد و از «آینده»، غافل است و میخواهد «حال» را دریابد و حاضر نیست از «خوشی و عیش کنونی» درگذرد تا در آینده، به «سعادت و نیکبختی ماندگار» دست یابد، گرفتار «انتخابهای کودکانه و نابخردانه» شده است. اینکه مردم، از «نگاه بلندمدت» و «تحلیلهای کلان» و «افقهای وسیع» برخوردار باشند و بهنوعی «خودآگاهی تاریخی» رسیده باشند که بتوانند از «خواستههای موقتی و سطحی» خویش درگذرند، گشاینده و هموارکنندۀ مسیر مقاومت است. ازاینرو، باید مهارت «کلاننگری» و «محاسبات و ارزیابیهای راهبردی» را به مردم یاد داد و «نظام ترجیحات» شان را بهنفع اندیشۀ مقاومت، دگرگون ساخت. اگر مردم از «روزمرهاندیشی» و «اکنونزدگی» فاصله بگیرند و «رفاه و راحتی سستبنیان و زودگذر کنونی» را با «سعادت و شوکت حقیقی و بادوام آینده»، معامله نکنند، دیگر دچار طمع خام «سودمندی مذاکره و گفتگو با دشمن» نخواهند شد و حاضر نخواهند بود که چشم از افقهای بلندمدت بردارند و فریب وعدۀ دروغین «رفاه و رونق پوشالی و برونزا و بیگانهمدار» را بخورند. بههرحال، اندیشۀ مقاومت در جامعهای پذیرفته و تثبیت میشود که در آن، مردم فقط در «اکنون» زندگی نکنند و مشتاق و مایل باشند که از امروز، بهنفع «آینده» درگذرند.
۶- استقرار عدالت و مواجهه با فساد اقتصادی و اشرافیگری
ترغیب و تشویق مردم به مقاومت، بدان معنی است که مردم، «فشارها» و «دشواریها» را تحمل کنند و از مسیر و موضع حق خویش، عقبنشینی نکنند و کوشش کنند تا از درون و بهواسطۀ تکیه بر ظرفیتها و استعدادهای بومی و ملی خویش، قوی و مقتدر شوند. مردم زمانی این اندیشه را خواهند پذیرفت که دریابند همگان محتمل «سختی» و «مشقت» هستند و «شرایط یکسان و مشابه» در جامعه برقرار است، نه اینکه کسانی در اوج رفاه و تنعم بهسرمیبرند و سرمست ثروت و شادخواری و عیاشی شدهاند، اما آنها باید بار دشواریهای مقاومت را به دوش بکشند. دراینحال، عموم مردم نیز نهفقط حاضر به پذیرفتن اندیشۀ مقاومت نخواهند شد، بلکه دست به شورشها و اغتشاشهای کور و خشن میزنند. روشن است که «شکافهای طبقاتی گسترده»، «فساد و ولنگاری اقتصادی کارگزاران»، «اسراف و تبذیر و اشرافیگری دولتی» و «حقوقهای نجومی»، رنج معیشتی مردم را دوچندان و نارضایتیهای اجتماعی را شدت میبخشد و مردم را دچار واکنشهای انفجاری و هیجانی میکند. ازآنسو، اگر مردم احساس کنند که موج فسادستیزی آغاز شده و حاکمیت اجازه نمیدهد که کسی به بیتالمال، دستاندازی کند، «امیدوار» و «آرام» میشوند و با اندیشۀ مقاومت، همدلی و همراهی میکنند. برهمیناساس است که حضرت امیر-علیهالسلام- از وضع معیشتی خود با مردم سخن میگوید و سر اثرگذاری بر مردم را، در بازگفتن این حقیقت میداند:
فَوَاللَه مَا کَنَزْتُ منْ دُنْیَاکُمْ تبْراً وَ لَا ادَخَرْتُ منْ غَنَائمهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لبَالی ثَوْبی طمْراً
به خدا از دنیاى شما، زرى نیندوختم، و از غنیمتهاى آن، ذخیرت ننمودم، و بر جامۀ کهنهام، کهنهاى نیفزودم (سیدرضی؛ نهجالبلاغه؛ ترجمۀ سیدجعفر شهیدی؛ نامۀ ۴۵).
ازاینرو، گفتمانیسازی اندیشۀ مقاومت، متوقف بر تحققیافتن حدی از عدالت و برابری اقتصادی در جامعه است.
۷- مهار جریان منافق و غیرانقلابی نفوذیافته به ساختارهای رسمی
آنچه که از تهدیدهای بیرونی، مؤثرتر و تعیینکنندهتر است، «نیروهای منافق و غیرانقلابی وطنی» هستند که به زیرکانهترین شکل، هدفها و غرضهای دشمن بیرونی را محقق میکنند، و درعینحال، در درون ساختارهای رسمی و حاکمیتی نیز هستند. اینان، نهتنها مردم را گرفتار وسوسههای شیطانی و بازیهای زبانی خود میکنند، بلکه بهطور غیرمستقیم، به دشمن نیز جهت میدهند که به کدام نقطه حمله کنند و حملات قبلیاش چه اندازه به انقلاب ضربه زده است. هماینان بودند که در مقابل تأکیدها و پافشاریهای آیتالله خامنهای بر روی اندیشۀ «مقاومت»، بیراهۀ «سازش» و «مذاکره» را گشودند و با این فریب که مقاومت، نتیجهبخش نخواهد بود و راه سادهتر و بیهزینه، «گفتگو» و «تعامل» است، بخشهایی از مردم را از تداوم خط مقامت، منصرف کردند. اینان، چون در درون ساختارهای حاکمیتی هستند و در ظاهر، خود را انقلابی نشان میدهند، قدرت اثرگذاری اجتماعی و جذب آرای مردم را دارند و میتوانند سیاستهای آیتالله خامنهای را خنثی یا معلق کنند. ازاینرو، خطر و تهدید برخاسته از جریان نفاق داخلی، بسیار مهم و مهلک است، چنانکه در روایت آمده است:
وَ لَقَدْ قَالَ لی رَسُولُ اللَه - صلى الله علیه وآله- إنی لَا أَخَافُ عَلَى أُمَتی مُؤْمناً وَ لَا مُشْرکاً أَمَا الْمُؤْمنُ فَیَمْنَعُهُ اللَهُ بإیمَانه وَ أَمَا الْمُشْرکُ فَیَقْمَعُهُ اللَهُ بشرْکه وَ لَکنی أَخَافُ عَلَیْکُمْ کُلَ مُنَافق الْجَنَان عَالم اللسَان یَقُولُ مَا تَعْرفُونَ وَ یَفْعَلُ مَا تُنْکرُونَ
رسول خدا - صلیاللهعلیهوآله- مىفرمود: من بر امتم، نه از مؤمن هراسانم و نه از مشرک، ترسان؛ چه مرد با ایمان را، خدا بهخاطر ایمان وى، باز مىدارد، و مشرک را بهخاطر شرک او، از پاى در مىآرد، لیکن من بر شما از مرد دورویى مىترسم که- به حکم شرع- داناست، او چیزى را مىگوید که آن را نیکو مىشمارید و کارى مىکند که آن را ناپسند مىدارید (سیدرضی؛ نهجالبلاغه؛ ترجمۀ سیدجعفر شهیدی؛ نامۀ ۲۷).
انقلاب را نمیتوان در دو جهت متناقض حرکت داد، پس باید نیروها و جریانهایی به درون ساختار رسمی آن راه یابند، که از لحاظ اعتقادی و ایدئولوژیک، هیچ زاویه و فاصلهای با آن نداشته باشند. چندین دهه است که انقلاب، مبتلا به اینچنین دوگانگی فرساینده و مخربی است. اینک، وقت آن رسیده که اتفاقها و تحولهای مدیریتی بزرگی رخ بدهد و به تعبیر آیتالله خامنهای، برای استقرار دولت جوان حزباللهی، زمینهسازی شود؛ دولتی که با تمام وجود و از اعماق دل، معتقد و متعهد به اندیشۀ مقاومت باشد و در عمل، گامهای بلند و تاریخی بردارد.