گروه گفتمان فرهنگ سدید - مهدی جمشیدی: آیتالله خامنهای در طول دهههای گذشته و در مقام مواجهه با جبهه دشمن، همواره توصیه به مقاومت کرده و درباره اضلاع و لایههای مختلف آن، اظهارنظر کردند، امّا در سخنرانی اخیر خویش، بهصورت مستقل و مفصّل، درباره مقاومت سخن گفت و کوشش کرد آن را به نظریهای شفاف و منسجم تبدیل کنند. برایناساس، باید گفتار یاد شده را اصلیترین، یا دستکم یکی از عمدهترین منابع استخراج مواضع ایشان در زمینه نظریه مقاومت دانست، بهخصوص ازاینجهت که این گفتار، تازه و متناظر به رویدادهای کنونی است و از تجربههای تاریخی انباشته حکایت میکند. دراینراستا، باید فقرات و مضامین این نظریه را بازشناسی و تبیین کرد و هرچه بیشتر، آن را بهعنوان نسخه علاج و درمان دردهای جامعه ارائه نمود.
مقاومت بهمعنی «ایستادن در برابر موانع راه حقّ» است
مقاومت یعنی «تسلیمنشدن/ ناامیدنشدن/ عقبنشینینکردن/ خستهنشدن از حرکت/ مبارزه/ ایستادن در برابر موانع راه حقّ»، و «فریب تهدید و تطمیع دشمن را نخوردن» (همو؛ در سالگرد رحلت امام خمینی، ۱۴ خرداد ۱۳۹۸). بنابراین، مقاومت عبارت است از روی پای خویش ایستادن، وابستهنبودن و چشمندوختن به بیگانگان، بالفعلکردن ظرفیّتهای و قابلیّتهای درونی و بومی. مقاومت، بهمعنی جنگطلبی و ستیزهجویی نیست، چون در هیچ نقطهای از دو جبهه، اراده و خواستی برای جنگ وجود ندارد، و دوگانه «جنگ/ مذاکره»، دروغین و تبلیغاتی است که در برای روندهای انتخاباتی و فریب افکار عمومی، بهکار گرفته میشود. دوگانهای که ما اکنون در برابر آن قرار گرفتهایم، دوگانه «مقاومت/ مذاکره» است، نه دوگانه «جنگ/ مذاکره»؛ و روشن است که مقاومتی در جایی موجّه و منطقی میشود که از مسیر «مذاکره» و «گفتگو»، نفعی بهدست نمیآید و دادوستدهای سیاسی، گرهگشا نیستند. مسأله واقعی ما، انتخاب میان جنگ و مذاکره نیست، بلکه انتخاب میان مقاومت و مذاکره است، و ازآنجاکه بر مذاکره، اثری بار نمیشود و گفتگو با دشمنی که تعهد نمیشناسد و جز زبان زور و تقابل نمیشناسد، باید راه مقاومت را برگزید.
موانع راه حقّ، یا «برطرفشدنی» هستند، یا «عبور کردنی»
روشن است که راه حقّ، با «مانع/ مزاحم/ دشواری» روبرو است، امّا نباید از ادامه طریق، منصرف شد، بلکه باید یا مانع را دفع و برطرف کرد، یا باید آن را دور زد. ازاینرو، مواجهه ما با دشواریها و فشارها، باید «شجاعانه»، «امیدوارانه»، «عاقلانه» و «مبتکرانه» باشد، نه «مرعوبانه»، «مأیوسانه»، «هیجانی» و «انفعالی» (همو؛ در سالگرد رحلت امام خمینی، ۱۴ خرداد ۱۳۹۸). بدیهی است که هر راهی، با «دشواریها» و «چالشها» یی روبرو است و نمیتوان به صرف استناد به اینچنین سختیها و ناهمواریهایی، راه را ادامه نداد و بازگشت، چون دراینصورت، هیچ راهی پیمودنی نیست. پس باید وجود مانع و آفت را جزو «طبیعت» و «سرشت» هر حرکت و تلاش قلمداد کرد. آنچه که مسأله است، این است که آیا «آرمانها» و «ارزشها»ی ما، «تخیّلی» و «ذهنی» هستند و هیچگاه نمیتوان آنها را «محقّق» کرد و جز در ظرف اندیشه و اندیشهپردازی، دیدنی و یافتنی نیستند، یا اینکه میتوان «واقعیّت» را با آنها مطابق کرد و «وضع موجود» را آنچنان تغییر داد که به رنگ آنها درآیند؟ پس مسأله، «امکان عملی و عینی فعلیّتیافتن آرمانها و ارزشها در سطح واقعیّت» است، نه «وجود چالش و بحران و تنگنا». اگر این آرمانها و ارزشها، «واقعگرایانه» و «ممکن» باشند، آنگاه میتوان در مواجهه با دشواریها و موانع، دو اقدام را در پیش گرفت: یکی اینکه آنها را برطرف و زائل کرد، دیگر اینکه زیرکانه آنها را دور زد و از آنها عبور کرد. این تجویز ازآنجهت است که میدانیم مقاصد ما، «غیرواقعی» و «خیالاندود» نیستند و حداکثر این است که تحقّقشان، محتاج تلاش و مجاهدت فراوان است، امّا بههرحال، «ممتنع» و «محال» نیستند. کسانیکه به «حقانیّت» آرمانها و ارزشها باور ندارند و آنها را «ایدئولوژیهای بلندپروازانه و پیامبرانه» قلمداد میکنند، و همچنین کسانیکه هرچند بهخوبی واقفند که آرمانهای و ارزشها، ممکن و مقدور هستند، امّا فاقد «جسارت و شهامت رویارویی» هستند و همواره در پی راههای «بیهزینه» و «تنآسایانه»اند و جز به «عافیت» و «اکنون» نمیاندیشند، به محض مواجههشدن با هر مانع و مشقّتی، ابتدا به سراغ آرمانها و ارزشها میروند و میخواهند از آنها بهنفع واقعیّت موجود، «عقبنشینی» کنند، یا بهگونهای آنها را «بازتفسیر» - و در حقیقت، تحریف و استحاله - کنند که دلالت بر هیچ تغییر و تقابلی نداشه باشند. بهاینترتیب، چنین کسانی بهجای «شکستن واقعیّتهای بازدارنده و نامطلوب»، در پی «شکستن غایات پیشبَرنده و مطلوب» هستند و صورت مسأله را پاک میکنند.
امام خمینی، «پایهگذار فکر مقاومت» بود
امام خمینی، پایهگذار فکر مقاومت در برابر تهاجم دشمن بود (همو؛ در سالگرد رحلت امام خمینی، ۱۴ خرداد ۱۳۹۸). در دوره تاریخی اخیر، این امام خمینی که پرچم مقاومت را برافراشت و مشقّات و دشواریهای فراوان را به جان خرید تا جامعه ایران، به استقلال دست یابد و از زیر سلطه بیگانگان رها شود. ایشان در عمل نشان داد که مقاومت، نهفقط ممکن و مقدور است، بلکه تنها راه پیش روی مسلمانان است که به عزّت و اعتلای آنها میانجامد.
ایشان نقل میکند که زمانیکه دولت روسیه به ایران اولتیماتوم داد و لشکرش نیز تا قزوین پیش آمد، مجلس را در فشار قرار داده بودند که موافقتنامه با روسیه را تصویب کنند، امّا سیدحسن مدرس، به اعتراض برخاست و به اولتیماتوم، رأی منفی داد و گفت: حالاکه بناست از بین برویم، چرا با دست خودمان از بین برویم؟! در نتیجه، نمایندگان دیگر نیز جسارت یافتند و با او همراهی کردند، و روسیه هم اقدامی نکرد. امام خمینی معتقد بودند که دولتهای بیگانه به ما «تشر» میزنند، تا واکنش ما را بسنجد؛ اگر ایستادیم، عقب مینشینند، و اگر عقب رفتیم، پیش میآیند، چنانکه برخی حیوانات هم در مقابل انسان، اینگونهاند (امام خمینی، صحیفه امام، ج. ۳، ص. ۲۴۵).
ایشان در جریان نهضت اسلامی نیز بر مبنای همین قاعده عمل کرد و معتقد بود: در برابر ظالم، «تسلیم» نشوید، چون نقشه آنها این است که «قدمبهقدم» پیشروی کند و هر اندازه ما «عقبنشینی» کنیم، آنها «پیشروی» خواهند کرد. آنها کمر به «نابودی» ما بستهاند و با «ملایمت» و «تسلیم» ما، دستبردار نیستند، بلکه با «استقامت» و «ایستادگی» ما عقب میروند (همان، ج. ۲، ص. ۱۳۰)؛ اگر «یک قدم» در مقابل شاه، از خواستههایمای عقبنشینی کنیم و به پیشنهاد برخی نیروهای سیاسی، قدمبهقدم پیش برویم و بگوییم همین که شاه، «سلطنت» کند نه «حکومت»، کافی است، هم جنایات شاه را تأیید کردهایم و هم او با مشاهده سستی و انفعال ما، قلمهای ما را خورد خواهد کرد (همان، ج. ۴، ص. ۲۷۷). در جنگ تحمیلی تصریح کرد: اگر ما «یک قدم» عقب بنشینیم، دشمن بعثی، «صد قدم» جلو میآید، پس باید محکم بایستیم (همان، ج. ۱۷، ص. ۴۷۸).
در برابر قدرتهای غربی نیز، ایشان به اصل یاد شده، وفادار بود و میگفت: هر اندازه ما از «جهات غربی» دوری کنیم و بخواهیم به «اسلام» نزدیکتر شویم و آنها احساس کنند که ما فکر مستقلی داریم و بر روی آن «پافشاری» میکنیم، در نظر آنها، «محترمتر» و «شریفتر» میشویم، درحالیکه «عقبنشینی ما»، «پیشروی آنها» را در پی دارد (همان، ج. ۸، ص. ۱۰۲-۱۰۳)؛ هم «سنّت الهی» این است و هم «تجربه انقلاب» نشان میدهد که هرچه در برابر ظالم، بیشتر «خشوع» کنیم، او «بیشتر» فشار خواهد آورد، و اگر «ممانعت» و «مقاومت» کنیم، «عقبنشینی» خواهد کرد (همان، ج. ۱۰، ص. ۱۳۱)؛ باید با قدرت پیش برویم، چون اگر احساس کنند که ضعیف شدهایم، جسارت خواهند یافت و حمله خواهند کرد (همان، ج. ۱۰، ص. ۴۹۴)؛ اگر «یک قدم» عقب برویم، آنها «ده قدم» جلو خواهند آمد (همان، ج. ۱۵، ص. ۲۸)؛ همه با ما مخالف هستند؛ هم آمریکا و هم شوروی، ولی ما نباید از آنها بترسیم، چون اگر عقبنشینی کنیم، آنها پیشروی میکنند و اگر بایستیم، آنها احتیاط خواهند کرد و ما موفّق خواهیم شد (همان، ج. ۱۶، ص. ۴۴۰)؛ چون من هشتادوپنجسال سن دارم و ضعفهایم بسیار است، نسبت به شما، ناراحتی و خستگی بیشتری برای من حاصل میشود، پس اگر بنا باشد کسی کنار برود، من باید کنار بروم، ولی همه ما وارد میدانی شدهایم که اگر «یک قدم» عقب بنشینیم، «شکست» خواهیم خورد، و اگر امروز، اسلام سیلی بخورد، دیگر سر بلند نمیکند (همان، ج. ۱۸، ص. ۲۷۴)؛ «سازش» با قدرتها، موجب «نابودی اسلام تا آخر دنیا» است، پس باید محکم بایستیم، چون تکلیف ما، «ایستادگی» است، و نباید از توطئهها، «هراس» به دل خود راه بدهیم (همان، ج. ۱۹، ص. ۵۶)؛ آنها میخواهند دنیا، «آرام» باشد، ولی بهاینمعنیکه همه، «مطیع»شان باشند. اگر «سازش» کنیم یا لحظهای «سستی» کنیم، تا ابد «له» خواهیم شد. «هیاهو»ی آنها برای اقدام نیست، بلکه میخواهند ما را دچار «ترس» کنند (همان، ج. ۲۰، ص. ۲۷۱-۲۷۳).
مقاومت، برخاسته از «دشمنتراشی» نیست
دشمن از روز اوّل، دشمنی خویش را با انقلاب، آغاز کرد (همو؛ در سالگرد رحلت امام خمینی، ۱۴ خرداد ۱۳۹۸)، و این به آن دلیل است انقلاب، بساط غارتگری و سلطهجویی او را از ایران برچید و آرمان استقلال و استکبارستیزی را مطرح کرد. برایناساس، روشن است که آمریکا، اصل وجود انقلاب را برتابید و حیات و شکوفایی انقلاب، او را بیازارد. بهبیاندیگر، چون تولّد انقلاب، در برابر منافع استعماری و زیادهخواهانه آمریکا قرار داشت و با پیروزی انقلاب، دست آمریکا از ذخایر و منابع ایران، کوتاه شد، نباید انتظاری جز این داشت که آمریکا بکوشد انقلاب را براندازد تا خود بازگردد و استیلای مطلق خود را بر ایران، برقرار نماید. هم انقلاب، واکنش طبیعی مردم ایران بود و هم ستیزهجویی آمریکای شریر با انقلاب، واکنش طبیعی او؛ چون جامعه زیرسلطه در پی آن است که زنجیرهای ظلم و خفقان و انسداد را پاره کند، و دولت سلطهگر، خواهان حفظ وضع موجود و تداوم سلطه خویش. ازاینرو، پُر واضح است که انقلاب و مردم ایران، شروعکننده نزاع نبودهاند، بلکه بهعنوان یک ملّت، در طلب «استقلال» و «نفی سلطه دولت بیگانه» بودهاند، و این دولت آمریکاست که باید پاسخگوی چندین دهه استعمارگری و استیلاجویی خود در ایران باشد و خسارتهای مادّی و معنوی زیادهخواهی خویش را جبران نماید. این در حالی است که ذات شیطانی و شرور آمریکا، اقتضای دیگری دارد و آن، عبارت است از تکاپو و توطئه برای سلطه مجدّد و به گذشته برگرداندن ایران. دراینمیان، چنانچه ما مسیر «مقاومت» را در پیش گیریم و مجال نفوذ و استحاله به دشمن ندهیم، «دشمنتراشی» نکردهایم، بلکه در برابر دشمن دیرینه و بالفعل، از خود و حیثیّت و شرافت ملّی خود «دفاع» کردهایم. همچنین استقلالخواهی، آرمان ایدئولوژیک نظام جمهوریاسلامی نیست که بتوان ادّعا کرد، مردم ایران، محتمّل هزینههای شدهاند که این نظام بر آنها تحمیل کرده است، بلکه هر ایرانی، از ذلّت و تحقیر گریزان است و نمیخواهد دیگری، عنان سرنوشتش را در دست گیرد و بر خاکی که متعلّق به اوست، سلطه یابد. انقلاب، جنگطلب و ماجراجو نیست و نمیخواهد با زبان زور سخن بگوید، بلکه در پی استقلال و پیشرفت است، امّا در این راه، با دشمنانی دستبهگریبان است که شکوفایی و تحقّق آرمانها و مقاصد انقلاب را برنمیتابند و نمیتوانند ایران را در هندسه و هیأت یک قدرت تمدّنی و مستقل ببینند و میخواهند همانند گذشته، ایران را به دنباله سیاسی خود تبدیل کنند. ما اگر قصد دنبالهروی و حاشیهنشینی داشتیم، انقلاب نمیکردیم و خود از ذیل تاریخ تجدُّد خارج نمیساختیم و چهلسال، در این راه دشوار و مردافکن، استقامت نمیورزیدیم.
مقاومت، «پشتوانه عقلانی و دینی» دارد
نظریه مقاومت، ناشی از «احساسات زودگذر» و «هیجانزدگی» نیست، بلکه «پشتوانه منطقی/ عقلانی/ علمی و حتّی دینی» دارد، از این قبیل که:
[الف]. مقاومت، واکنش طبیعی هر ملّت «شریف» و «باهویّت»، در برابر تحمیل بیگانگان است.
[ب]. مقاومت، چون موجب «عقبنشینی دشمن» میشود، صرفه با آن است؛ چنانکه تجربه تاریخی ما نیز، همین امر را نشان میدهد.
[ج]. «هزینه» مقاومت، کمتر از هزینه تسلیمشدن در برابر دشمن است.
[د]. «وعده الهی» نیز این است که چنانچه مؤمنان در مقابل دشواریها، مقاومت کنند، به نصرت و پیروزی دست خواهند یافت.
[هـ]. مقاومت، «ممکن» است و هرگز اینطور نیست که حاصل و فایدهای در پی نداشته باشد. این فکر که مقاومت، بیهوده و بینتیجه قلمداد شود، برخاسته از خطای محاسباتی است؛ چون اوّلاً، جبهه مقاومت، در منسجمترین وضعیّت قرار دارد، و ثانیاً، امریکا، دچار افول موریانهوار شده و از درون، در حال پوکشدن تدریجی و از دستدادن اقتدار خویش است. واضحترین دلیل افول سیاسی امریکا، انتخابشدن شخصی با مختصات ترامپ بهعنوان رئیسجمهور است که فاقد تعادل روانی و فکری و اخلاقی است. گذشتهازاین، امریکا رتبه نخست جهانی را در جرائم خشن و قتل و مصرف مواد مخدر دارد و بدهکاریهای افسانهای دارد و چهلمیلیون نفر از مردم آن، گرسنه هستند (آیتالله خامنهای؛ در سالگرد رحلت امام خمینی، ۱۴ خرداد ۱۳۹۸). پس هرگز اینطور نیست که نشود برای رهیافت مقاومت، استدلالهای منطقی و تجربی اقامه کرد، بلکه مقاومت، امری بینالاذهانی و توجیهپذیر است و میتوان از طریق برشمردن استدلالهای معطوف به آن، دیگران را با آن همراه نمود.
هدف مقاومت، رسیدن به «نقطه بازدارندگی» است
هدف مقاومت، رسیدن به نقطه بازدارندگی است؛ بهاینمعنیکه دشمن از تعرض، منصرف شود (همو؛ در سالگرد رحلت امام خمینی، ۱۴ خرداد ۱۳۹۸). آنچه که دشمن را از تهاجم و تقابل منصرف میکند، مقاومت است، نه مذاکره. اظهار تمایل شدید به مذاکره و مشروطکردن وضع داخلی به مذاکره، دشمن را جسورتر میکند و او را وامیدارد که بر حجم فشارها و کارشکنیهایش بیفزاید تا هرچه بیشتر، بر دامنه مسألههای مورد مذاکره بیفزاید و زیادهخواهی کند. این در حالی است که اگر راه مقاومت در پیش گرفته شود و بر ظرفیّتها و استعدادهای بومی و وطنی تکیه شود، و اقتدار درونزا و خویشبنیاد بهدست آید، معادلات و محاسبات دشمن نیز تغییر خواهد کرد و از مواضع خود عقبنشینی میکند. بهبیاندیگر، تنها چیزی که دشمن را منفعل میکند، قدرت و توان بازدارندگی ما است و او اگر دریابد که نمیتواند با فشار و تحمیل، کار خود را پیش ببرد، عقب خواهد نشست. پس مقاومت، «کارکرد بازدارندگی» دارد و مذاکره، «کارکرد پیشبرندگی». ازاینرو، باید مقاومت ورزید و کوشش کرد «ساخت درونی نظام» را هرچه بیشتر، مستحکم کرد تا در برابر ضربهها و حملههای دشمن، «آسیبناپذیر» شود. تنها در این حال است که دشمن، از تعرض و تهدید پشیمان میشود و وجود و حضور ما را به رسمیّت خواهد شناخت. دشمن بهسبب طبع شرورش، همواره در پی گزند رساندن و براندازی است و از مذاکره نیز بهمثابه ابزاری برای نفوذ و تحمیل استفاده میکند و هرگز اینگونه نیست که مذاکره، او را از دستاندازی و خصومتورزی، بازبدارد و دشمن را به دوست تبدیل کند. این «قدرت بازدارندگی» ما است که دشمن را بر سر جای خویش مینشاند و از ترس «اقدام متقابل»، او را از تهاجم و تعدّدی، منصرف میکند.
ایجاد «اختلال در دستگاه محاسباتی»، موجب برنتابیدن مقاومت میشود
دشن در پی تضعیف اندیشه مقاومت از طریق «ترفندها» و «وسوسهها» و «تردیدافکنیها»ی مختلف است؛ او تلاش میکند تا با «ایجاد اختلال در دستگاه محاسباتی» ما، در ارزیابیهای ذهنی ما، تصرّف کند و با ساختارشکنی ذهنی، ما را گرفتار تزلزل نماید. ازاینرو، شرط پیشرفت این است که آمریکا، نزدیک ما نیاید (همو؛ در سالگرد رحلت امام خمینی، ۱۴ خرداد ۱۳۹۸). چنانچه دشمن بتواند در نظام ذهنی و فکری ما، نفوذ کند و بهواسطه القاء و تلقین، «ارزیابیها» و «برآوردها»ی ما را تغییر دهد، آنگاه بهگونهای عمل خواهیم کرد که او میخواهد. بهاینترتیب، ناخواسته به ابزار دست او تبدیل خواهیم شد و منافع و مطامع او را محقّق خواهیم کرد. نظریه «مقاومت»، برخاسته از نوعی سنجش و ارزیابی است و «مذاکره» حاصل جمعبندی دیگری. اگر دشمن با «تصویرسازیهای دروغین» و «استدلالهای آغشته به مغالطه»، دادهها و تحلیلهایی را به «ذهن» ما تحمیل کند، «رفتار» . ما را نیز صورتبندی کرده و «فکر» و «اراده» و «اقدام» ما را به تصرّف خود درآورده است؛ و اگر این دشمن، «شیطان بزرگ»، یعنی ایالات متحده آمریکا باشد، حقیقت ماجرا این خواهد بود که ما «ولایت شیطان» را پذیرفتهایم و «رام» و «مُسخَّر» وسوسهها و القائات او شدهایم. پس باید بار دیگر به مفاد و مضامین ذهنی خویش رجوع کنیم و بنگریم چه دریافتها و فهمهای در ذهن ما رسوب کرده که بیگانه با واقعیّت و ارزشهای انقلابی هستند و منافع دشمن را تضمین میکنند؛ چهبسا حاصل این بازاندیشی و بازنگری، یافتن تحلیلهای تلقینی فراوانی باشند که دشمن، به درون ساختار ذهنی و اندیشهای ما «نفوذ» و «رسوخ» داده و اکنون میوههای آن را میچیند. «عقل نقاد انقلابی»، میتواند دستگاه محاسباتی ذهنی ما را «پالایش» و «تصیفه» کند و این «ناخالصیها» و «سموم» را از آن بزداید.
در پایان باید گفت، برای اینکه نظریه مقاومت، به گفتمان تبدیل شود و تودههای مردم، به آن باور راسخ بیابند، باید مسیر روشنگری و ایجاد تحوّل شناختی و معرفتی پیموده شود؛ چراکه فاصلهگیری از فکر مقاومت، حاصل نفوذ دادن فکر مذاکره و تعامل به ذهنیّت عمومی بود و کسانی تلاش کردند مقاومت را بیفایده و مخرّب معرفی کنند تا بهاینواسطه، بستر را برای پذیرش مذاکره و سازش فراهم شود. اینک باید دست به ساختارشکنی ذهنی زد و محاسبات و معادلات شناختی پارههای از مردم را گرفتار تحلیلهای ناصواب شدهاند، تغییر داد. راهکارها عبارتند از:
[الف]. «واسازی تفاسیر غلط از مقاومت». در مرحله او، باید از فکر مقاومت، شبههزدایی و مغالطهزدایی کرد؛ چون در طول سالهای گذشته، برداشتها و تفسیرهایی از سوی نیروهای غربگرا و تکنوکرات درباره آن ارائه شده که مغشوش و ناموجّه هستند. آنها از طریق همین فرایند وارونهسازی اندیشه مقاومت و ساختهوپرداختهکردن روایتهای جعلی و دروغین از آن، بخشهایی از مردم را فریب دادند و مذاکره را توجیه نمودند. اینک وقت آن رسیده که بهجای دشمنان وطنی اندیشه مقاومت، دوستان اندیشه مقاومت، به شرح و توضیح آن همّت گمارند و حقایق مکتوم و تصرّفشده را برای مردم بازگویند. تنها دراینصورت که بر هواداران اندیشه مقاومت افزوده خواهد شد و همگان درخواهند یافت که مقاومت، رویکردی نامعقول و پُرهزینه و بیفایده نیست، بلکه پیشرفت همهجانبه و ماندگار، جز از رهگذر مقاومت، بهدست نخواهد آمد.
[ب]. «برجستهسازی خسارتهای تلخ روند مذاکره». ما اکنون در انتهای مسیر قرار داریم که از سوی نیروهای تکنوکرات و غربگرا، بهعنوان مذاکره و تعامل، تعریف و پیموده شد. این تجربه عینی را نباید کنار نهاد، بلکه باید بهدقت و باحسّاسیّت، آن را بازخوانی و تکرار کرد. آیا با بیاعتنایی به اندیشه مقاومت، و در پیش گرفتن سازوکار گفتگو و مذاکره، وعدههای معیشتی و اقتصادی تحقّق یافتند؟! آیا مسیر سازش و همزبانی و عقبنشینی، ما را به مقصد رساند؟! امروز بر همگان آشکار گردیده که طریق مذاکره و گفتگو، بینتیجه و بیراهه بوده و چندین سال، فرصتهایی طلایی ما با امیدبستن به غرب، از دست رفت و در برابر عقبنشینیها و امتیازدادنهای فراوان، نفعی نصیبمان نشد. کدام دلیل و حجّت، قویتر و شفافترین از این واقعیّت تلخ است؟!
[ج]. «بازگو کردن تجربههای کامیاب مقاومت». در طول دوره چهلساله گذشته، انقلاب بر اندیشه مقاومت تکیه داشته و بر اساس آن، به موفقیّتهای مهمی دست یافته است. هنگامیکه ما در مقام عمل، کارآمدی و سودمندی مقاومت را مشاهده کردیم، چگونه میتوانیم آن را کنار بنهیم و راه دیگری را تجربه کنیم؟!