به گزارش فرهنگ سدید؛ در شب شهادت حضرت علی (ع) هستیم؛ شبی که زمین دیگر از وجود حضرت حیدر خالی شد و مردم باید تا قیامت حسرت زمینی را بخورند که دیگر علی در آن نیست. در این شب که همزمان با قدر است و شب تعیین سرنوشت شاعران اهلبیت به درگاه حضرت حیدر ابراز ارادت کردند و تمام احساسشان را به پای کلمات ریختند تا بتوانند ذرهای از آن وجود ناپیدا را بیان کردند. هرچند کلمات دراینزمینه ناتوانند، امیدواریم این کلمات روزی دستگیر همه در قیامت شود.
کعبه میرفت در دل محراب
سیدحمیدرضا برقعی
وقت پرواز آسمان شده بود
گوییا آخر جهان شده بود
کعبه میرفت در دل محراب
لحظه گریه اذان شده بود
کوفه لبریز از مصیبت بود
باد در کوچه نوحهخوان شده بود
شور افتاد در دل زینب
پی بابا دلش روان شده بود
درودیوار التماسش کرد
درودیوار مهربان شده بود
شوق دیدار حضرت زهرا
در نگاه علی عیان شده بود
خار در چشم و تیغ بین گلو
زخم، مهمان استخوان شده بود
سایهای شوم پشت هر دیوار
در کمین علی نهان شده بود
ناگهان آسمان ترک برداشت
فرق خورشید خون فشان شده بود
در نجف سینه بیقرار از عشق
گفت «لا یمکن الفرار» از عشق
پیشانی تو
مرحوم سیدحسن حسینی
سرچشمه فیض، روح ربانی تو
دریای فتوت، دل طوفانی تو
با دست نبی رقابتی داشت مگر
آن تیغ که بوسه زد به پیشانی تو
خطوط آخر
محمدمهدی سیار
امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد-بعد از اقامه-روی زمین
خطوط آخر نهجالبلاغه ریخت به خاک
چکید خون خدا در ادامه روی زمین
خودت بگو به که دل خوش کنند
بعد از تو
گرسنگان «حجاز» و «یمامه» روی زمین(1)
زمان به خواب ببیند که باز امیرانی
رقم زنند بهرسم تو نامه روی زمین:
«مرا بس است همین یکدو قرص نان ز جهان
مرا بس است همین یکدو جامه روی زمین... » (2)
***
...تو رفتهای و زمین مانده است و ما اینک
و میزهای پر از بخشنامه روی زمین!
(1) چگونه سیر بخوابم در حالی که شاید در «حجاز» یا «یمامه» گرسنهای حسرت نانی برد (نهجالبلاغه:نامه 45).
(2) بدانید که امام شما بسنده کرده از دنیا به دو جامهاش و از خوراکها به دو قرص نانش (همان منبع).
ما را چه غم از حشر بُوَد؟ شیعه مولا
نفیسهسادات موسوی
حق است قدم تا که به راه تو بکوشد
پاک است شرابی که برای تو بجوشد
سیراب شود تا ابدالدهر هر آن کس
یک جرعه ز ایوانِ طلای تو بنوشد
پیروز نبرد است از آغاز کسی که
یاحیدرِکرّار بگوید، بخروشد
ما را چه غم از حشر بُوَد؟ شیعه مولا
خود را به زیادوکم دنیا نفروشد
چون عشق تو در سینه من هست خداوند
در روز جزا از گنهم چشم بپوشد
علی بود و چاه
غلامرضا سازگار
شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود
فریاد بیصدا، غم دل بود و آه بود
دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او
صبح سفید همچو دل شب سیاه بود
دانی چرا جبین علی را شکافتند؟
زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود
خونش نصیب دامن محراب کوفه شد
آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود
یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید
اشک شبش به غربت روزش گواه بود
دستش برای مردم دنیا نمک نداشت
عدلش به چشم بینگهان اشتباه بود
همصحبتی نداشت که در نیمههای شب
حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود
مولا پس از شهادت زهرا غریب شد
زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود
وقتیکه از محاسن او میچکید خون
عباس را بهصورت بابا نگاه بود
«میثم!» هزارحیف که پوشیده شد ز خون
رویـی کـه بهـر گمشـدگان شمـع راه بود
فرق خونین
قاسم صرافان
می روی با فرق خونین پیش آن روی کبود
شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود
با وضو آمد به قصد لیله الفرقت، علی!
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود
مسجد کوفه کجا، پشت در کوچه کجا
ضربت کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بود
دور محرابت نمیبیند ملائک را مگر؟
با چه رویی دارد این شمشیر میآید فرود
ساقیا در سجده هم جام شهادت میزنی
اولین مستی که میخوانی تشهد در سجود
کینهای از ذوالفقارت داشت گویی در دلش
تا چنین فرق تو را وا کرد شمشیرِ حسود
رسم شد شق القمر کردن میان کوفیان
از همین شمشیر درس آموخت عاشورا، عمود
در وداعت با حسین اشک تو جاری میشود
دیدهای گویا از اینجا خیمهها را بین دود
بین فرزندانی اما این حسینت را غریب
میکشندش با لبان تشنه در بین دو رود
با یتیمان آمدم پشت سرای زینبت
شیر آوردم پدر جان! دیر آوردم، چه سود؟
منبع: روزنامه صبح نو