یادداشت / دکتر علیرضا معاف
حسن روحانی در جشنواره خوارزمی سخنانی به غایت عوامانه و قابل نقد را در خصوص مبانی و فلسفه علم و ردّ تحول در علوم انسانی و نفی اسلامی سازی علوم بیان داشت.

به گزارش فرهنگ سدید، دکتر علیرضا معاف در یادداشتی به سخنان اخیر رئیس جمهور پرداخته است، متن کامل یادداشت در ادامه  می آید:حسن روحانی در جشنواره خوارزمی سخنانی به غایت عوامانه و قابل نقد را در خصوص مبانی و فلسفه علم و ردّ تحول در علوم انسانی و نفی اسلامی سازی علوم بیان داشت. رئیس دولت دوازدهم در سخنانی قابل تامل در خصوص مبانی علوم و عدم تفکیک بین علم اسلامی و علم غیر اسلامی بیان داشت: «علم و دانش و هنر علم مرزی را نمی‌شناسد. آنها دوره‌ای را می‌خواستند علم سوسیالیستی درست کنند معلوم شد که ناموفق بودند. علم به نوع تفکر و ایدوئولوژی وصل نمی‌شود. در کشور جناح‌بندی داریم اما نمی‌توانیم بگوییم علم ریاضی اصوگرایان و علم ریاضی اصلاح‌طلبان... برخی از تقسیم‌بندی‌هایی که پس از انقلاب در جامعه رخ داده، چندان دقیق نیست. قطعاً علم اسلامی و غیراسلامی شبیه همدیگر است و تفاوتی میان آن‌ها وجود ندارد، بلکه اهداف فرق دارد. ما نمی‌توانیم بگوییم فلان خودرو اسلامی است و آن یکی نیست. این‌که شما یک قرآن در داشبورد خودرو بگذارید که خودروی اسلامی نمی‌شود.»

چند روز پیش از آن نیز دکتر داوری اردکانی در سخنانی مشابه حسن روحانی از امتناع تحقق علم دینی سخن گفت. به نظر می رسد جریان پوپری با سردمداری مترجم فیلسوف نما عبدالکریم سروش با جریان سابقا هایدگری با نمایندگی دکتر رضا داوری اردکانی پس از سالها اختلاف، به ائتلافی پراگماتیستی و عملگرایانه رسیده اند!

 

اول العلم، معرفه الغرب و آخره تفویض الامر الی الامریکا!

بیش از 18سال از آنروز می گذرد که عالم جلیل القدری در پاسخ به اصرار حقیر که توصیه ای در روزهای آغازین دانشگاه می خواستم به هشدار و با مطایبه و مزاحی نمکین فرمودند: مواظب باش درس خواندنت حکایت «اول العلم معرفه الغرب و آخره تفویض الامر الی الآمریکا» نشود! (اشاره کنائی ایشان به جمله معروف اول العلم معرفه الجبّار و آخره تفویض الامر الیه بود که طلاب در ابتدای کتاب جامع المقدمات می خوانند)

این روزها با تهاجمی که توسط حسن روحانی به مقوله کلیدی و مفهوم راهبردی علم دینی و مبانیِ دینیِ علم می شود، آن خاطره باز هم زنده شد. از آنجا که ریشه بسیاری از کنش های سیاست داخلی و سیاست خارجی  دولت دوازدهم را باید در همین مبانی نادرست و نگاه اشتباه به علم دینی دانست و یافت، نمی توان و نباید با بی تفاوتی از کنار این سخنان گذشت و به تبعات آن بی توجه بود.

 

 علوم دینی اسلامی، چرا؟

فرهنگِ تمدن جهانی غرب اومانیستی و لیبرالیستی، چاه عمیقی است که به جای آب به فاضلاب رسیده است. آیا بوی این فاضلاب برای رئیس جمهور کشور ما مطلوب است؟ بسنده کردن به ظاهر تمدن غرب و غافل ماندن از بطن و روح آن مثل شیفته شدن یک کودک به نقش روی جلد یک کتاب و غفلت از محتوای آن است. تمدن به مثابه جسم و فرهنگ به مثابه روح آن است و اگر به فرهنگِ جهانیِ منبعث از این تمدن و علم جهانی! بی توجه باشیم از ابعاد تهاجم آن نیز غفلت خواهیم کرد، بخشی از نگرانی ما از جهانی خواندن علم و انکار علوم انسانی اسلامی و بومی ناشی از تبعات این غفلت است. این غرب باوری و نفی علم دینی، طبعاً تمدن عظیم اسلامی و تولید علم بومی را نیز انکار می کند؛ تمدن گذشته اسلامی یک موزه نیست تا تنها برای تماشا به دیدار آن برویم، تمدن اسلامی باغی است که باید در فضای آن نفس عمیق کشید و آینده تمدن اسلامی  را حیات بخشید.

این همه بذل و بخشش به نفع علم و تمدن غربی و فرهنگ برخاسته از آن و تحقیر و سرکوفت زدن به تمدن باشکوه اسلامی و علوم انسانی اسلامی از سوی رئیس جمهور کشورِ مدعی تمدن سازی اسلامی هرگز پسندیده نیست.

این نگاهِ بی توجه به سرمایه های بومیِ علمی کشور، سالها بر قوه مجریه کشور ما حاکم بوده که نه صنعت گرِ امروز، شیخ بهائی را می شناسد و در نسبت الگوریتم و خوارزمی چیزی می داند و نه پزشک این روزگار از تاریخ طب سینوی چیزی می داند و نه دانش آموز این مملکتِ متمدن در هیاهوی نظام قدیم و نظام جدید آموزشی از نظامیه مملکتش چیزی به خاطر دارد؛ پنداری قبل از ورود علوم غربی به این کشور همگان مشغول پِهِن خشک کردن بر سر بامها بوده اند. عجب آنکه علمی که «منافع للناس» دارد و گاهی «فیهما اثم کبیر»، علم جهانی خوانده می شود و آن همه عظمت تمدن عظیم اسلامی انکار!

آیا تمسخر علوم انسانی اسلامی از سوی کسانی که غرب مطلوبشان به گل نشسته است جای تعجب دارد؟

 

 پروژه توسعه گرایان و غرب گرایان چیست؟

نفی مبانی دینی علم با جهان شمول خواندن آن ظاهر زیبا و باطن مخوف و مجوفی دارد؛ یعنی بدون هیچ داوری هر علمی را بپذیریم؟ یعنی تکه ای از خودمان را جدا کنیم و بدون آن بنویسیم و بخوانیم؟ نه! ما با همه خودمان می نویسیم و با همه خودمان می خوانیم! مگر می توان فارغ از تعلقات ایدئولوژیک و گرایشات دینی، علم را به قضاوت نشست؟

جالب آنکه در توجیه رد و طرد مبانی دینی علم، ابتدا اسلامی سازی را به واژگان خفیف معنا می کنند و تعریف واژگون از آن ارائه می کنند، بعد به آن حمله می کنند. چه کسی ادعا کرده است که اگر کف پوش چوبی پیست و سالنِ رقصِ هتل شرایتونِ دالاس را جمع کنند و برای نماز جماعت به جای آن موکت پهن کنند و اگر توی کافی میکرهای مارک امریکا، چایِ هیئت دم کنند، اسلامی شده ایم؟! با یک پسوند مقدس، شهر فرانسیسکوی قدیس (سان فرانسیسکو) همان مشهد مقدس می شود؟ چه کسی ادعای احمقانه ماشین اسلامی با قرآن در داشبورد را مطرح کرده که حال حسن روحانی به آن می تازد؟ آیا حسن روحانی با چند سانت ریش رنگ کرده و یک انگشتر عقیق و تکرار مدام عبارت «علی برکه الله» و عمامه به سر گذاشتن و عبا و قبا پوشیدن، یک عنصر اسلامی و دین مدار محسوب می شود که ماشین با گذاشتن قرآن روی داشبورد اسلامی شود؟!

نه، ما چنین ادعایی نداریم. علم دینی و اسلامی کردن دانشگاهها و متون، چنین معانی مبتذلی ندارد.

با مغالطات بی سر و ته به علم دینی حمله کردن آن روی سکه و شبیه حرف آن دوستی است که در جهت مخالف این غرب باوران و در افراطی آشکار به جهت مذمت یکپارچه علوم جدید می گفت که اگر جناب ابوذر را بگذاریم رئیس کارخانه مشروب سازی باز هم محصول کارخانه نجس خواهد بود و دوست دیگری به ظرافت پاسخ داد که مگر ابوذر عضو حزب کارگزاران سازندگی است که ریاست کارخانه مشروب سازی را بپذیرد؟ ثانیاً دستگاه تولید علم که کارخانه مشروب سازی نیست. ثالثاً دستگاه عظیم تولید علم چرخ گوشت نیست که کارش چرخ کردن گوشت باشد و کاری به حلّیت و حرمت ذبح گوشت نداشته باشد. نگاه اجتهادی اسلام چنین نگاهِ محضِ سخت افزارانه ای را نمی پذیرد و اگر نگاه اجتهادی بر جهان بینی ما حاکم نباشد، فیلسوف در ساحت دین، صوفی گری می کند و خطیب در ساحتِ سیاست و تدبیر، هوچی گری!

عجب آنکه هر دو جماعت افراطی و تفریطی – که یکی مبانی دینی علم را انکار می کند و دیگری همه علوم بشری را اعم از علوم تجربی و فنی و رقیقه و انسانی را الحادی می خواند -  به جهان شمولی غرب و یکپارچگی و غلبه علم غربی قائلند و معتقدند در برابر غرب مدرنیستی چاره ای جز تسلیم نداریم. آن نگاه افراطی پوپری ها که امکان علم دینی را انکار می کرد و این نگاه متاخر داوری اردکانی چه تفاوتی در ایده و عمل دارد؟

البته احتمالاً رئیس محترم دولت مثل پزشکان، قصد پیشگیری قبل از درمان داشته است؛ او می داند نتیجه تحقّق علم دینی و اسلامی سازی علوم و پیگیری الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، خوردن پنبه افکار توسعه گرایانه و غرب گرایانه دولت او خواهد بود.

دقیقاً اهمیت واکاوی این سخنان از آن جهت است که اظهارات شیخ حسن روحانی، آشکارکننده دلیل بسیاری از گرایشات غربگرایانه دولت دوازدهم است؛ خوش بینی مفرط به کدخدای جهانی، رعیت انگاری مستضعفین در کنار کدخداپنداری آمریکا، خلط مفهوم هنر متعهد و اظهاراتی دالّ بر نفی تقسیم بندی هنر ارزشی و غیر ارزشی، تنها نشانه ها و نمونه‌هایی از این جهان بینی توسعه محور و هستی شناسی غرب‌باور است. نکته به شدت نگران‌کننده آن است که پیگیری «الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت»، «تولید علم و جنبش نرم‌افزاری» و حتی «اقتصاد مقاومتی» از دولتی که رئیس آن به صراحت پایه‌های دینی علم را نفی و رد می‌کند توقع بجایی نخواهد بود. گویی حمله به مفهوم متعالی «علم دینی» پروژه مستمر توسعه‌گرایان و غربگرایان دولت‌نشین شده است.

 

 تکرار حرف های پوپری از زبان یک دولتمرد

از رئیس جمهوری که منتقدان خود را بی‌سواد می‌نامد توقع می‌رود با اشراف و علم نسبت به مبانی، مقدمات و نیز تبعات و نتایج حرف خود، سخن بگوید به ویژه آنکه ایشان رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی است و این سخنان، پیام روشنی برای دانشگاهیان و حوزویان دارد.

جملات حسن روحانی بسیار شبیه به جملات جریانات پوپری و مترجمان آنها در ایران است. افرادی نظیر عبدالکریم سروش، مترجم و فیلسوف‌نمائی که بارها هرگونه پرچم و عَلَم دین‌مداری درساحت علم را به تمسخر گرفته است:

« جامعه‌شناسی و فلسفه اسلامی نداریم، نه تنها جامعه‌شناسی اسلامی نداریم، جامعه‌شناسی مسیحی و مارکسیستی هم نداریم؛ یعنی وقتی گفتیم تعریف و ماهیت و موضوع علم واحد است در حقیقت به تعریف و موضوع علم در قبال ایدئولوژی‌ها استقلال بخشیده‌ایم. این معنای بین‌المللی بودن و هویت جمعی داشتن علم است. بدان معنا که علم هر جا باشد یکی است... بخش روش‌ها هم در علوم فارغ‌ از مکتب است. » (عبدالکریم سروش، 10 خرداد 1374؛ سخنرانی در انجمن جامعه‌شناسان)

فصل مشترک تعابیر غربگرایان، بی‌جهت، فاقد مبانیِ ایدئولوژیک و فارغ از ارزش نشان دادن علم است که با بهانه جهانی بودن علم بیان می‌شود؛ در حالیکه امروزه و در قرن 21، اینچنین نسخه‌برداری از آراء دهه هفتاد روشنفکری که نظراتش صرفا تکرار فضای فکری اروپای قرن 19 و 20 بود، ارتجاعی مضاعف است. این دیدگاه خام درباره علم، سال‌هاست که حتی از جانب غربیان نیز متروک مانده است و حتی فیلسوفان معاصر غربی نیز نظرات پیشینیان خود را کنار گذاشته و اکثر آنان نظام ارزشی و علمی را در هم تنیده می‌بینند.

گلشنی یکی از فیلسوفان علم کشور در همین رابطه می‌نویسد: «علم امروز یک هویت خنثای فارغ از ارزش‌ها و پیش‌فرض‌های متافیزیکی نیست و لذا اخذ آن در صورتی که به این باورهای ارزشی و فلسفی توجه شایسته نشود، در بهترین حالت نتیجه‌ای جز آنچه که در غرب به دست آمده است در بر نخواهد داشت. (از علم سکولار تا علم دینی، 1390، ص9)

گلشنی به خوبی متوجه است که اگر بنا باشد همچون متن سخنرانی رئیس‌جمهور و چارچوب فکری ارائه شده در آن، علم را جهانی و بدون پایه‌های اسلامی و مسیحی و یهودی بدانیم، ناچار خواهیم بود نظرات هویل - اختر فیزیکدان معاصر - و هاوکینگ- کیهان‌شناس شهیر انگلیسی - را هم تحت عنوان علم جهانی و خنثی (بدون نظام ارزشی) بپذیریم و در نتیجه ضمن انکار خداوند، معاد را هم افسانه بخوانیم. درست به همین دلیل است که گلشنی تأکید می‌کند:

کسانی که از نزدیک ناظر یا دست‌اندر کار امور علمی نیستند، همه آنچه را که در کتاب‌های علمی آمده است، یا دانشمندان از آن صحبت می‌کنند، واقعا یافته‌های علم می‌دانند و آنها را امور قطعی تلقی می‌کنند و از نقشی که ایدئولوژی‌ها و گرایش‌های فلسفی در کاوش علمی و تفسیر داده‌‌های تجربی ایفا کرده و می‌کنند، غفلت دارند. (علم دینی، 1390، ص 53)هیچ دانشی فارغ از  قضاوت‌های ارزشی نیست و تفاوت بین علوم انسانی و طبیعی تنها در شدت و ضعف قضیه است. (از علم سکولار تا علم دینی، 1390، ص170)

تذکر این نکته لازم است که وقتی به نظام ارزشی تنیده شده در علوم تجربی اشاره می‌کنیم پر واضح است که نقش چنین نظام ارزشی‌ای در علوم اجتماعی و انسانی به مراتب بیشتر خواهد بود.

ظاهرا رئیس دولت دوازدهم در زمینه علم دینی و مباحث مطرح شده در حوزه‌های علوم اسلامی کم سواد است. به عنوان مثال آیت الله جوادی آملی می فرمایند: «باید پذیرفت که هر علمی فلسفه علم خاص خود را دارد (فلسفه مضاف) و هر فلسفه علمی، برخاسته از نگرش خاص فلسفی است (فلسفه مطلق) لذا کم‌کم به این نکته می‌رسیم که اساسا  چیزی  به نام علم سکولار و خنثی و بی‌طرف نداریم، بلکه علم از دو حال خارج نیست: یا الهی است یا الحادی. (منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، 1390، ص130)

 

 شش فرضیه در نسبت علم و دین و اثبات ترابط آنها

یکی از ضروری ترین مقدمات فهم ضرورت تولید علم انسانی اسلامی آن است که به نسبت علم و دین قائل باشیم و نسبت به این ارتباط درک درستی داشته باشیم. در زمینه هویت دینیِ علم و ملاک دینی شدن علم، نظریات گوناگون و بعضاً متعارضی وجود دارد یا فرضهای مختلفی قابل طرح است و نمی توان با یک جمله کلّیِ فاقد مبانی مستدل که علم، اسلامی و مسیحی و یهودی ندارد، مباحث دامنه‌دار و مفصلی که در این باب وجود دارد را انکار کرد.

الف) یک فرض مشهور آن است که مستقیماً و رأساً انگاره ها و گزاره های علمی را از متون، نصوص، منابع و مدارک دینی استخراج و یا استنباط کنیم، البته این موضوع به صورت وسیع و جامع ممکن است مقدور بشر عادی غیر معصوم یا بشر کنونی نباشد. از کجا که نسلهای آتی بشر نتواند از همین متون مقدس، مستقیماً علوم را استفاده و اصطیاد کند، کما اینکه مسلمین صدر اسلام حتی بسیاری از معارفی را که امروز برای ما بدیهی است نمیتوانستند از متون استخراج و استفاده کنند، ولی امروز اهل نظر  و دانشمندان نسل ما میتوانند؛ پس باید این فرض را در حد یک احتمال جدی گرفت و مفتوح گذاشت. به هر حال مسیر معرفت دینی ما از خفیف به ثقیل، از ساده به پیچیده و از سطح به عمق و از بسیط به مرکب حرکت کرده و این بدان معناست که ما رفته رفته مفاهیم بیشتری را از دین دریافت کرده ایم. البته این فرض که میتوان مبادی و مبانی علوم انسانی را از متون دینی استخراج نمود طرفداران پر و پا قرص فراوان دارد.

 ب) فرض دیگر این است که مبانی و مبادی متافیزیکی علم از دین اخذ شود، در این صورت حاصل تلاش علمی که برآیند آن تولید مبانی خواهد بود، علم دینی قلمداد میشود. اگر ما با نگرش دینی به طبیعت نگریستیم، هرچند کار علمی ما مبتنی بر تجربه باشد نتیجه آن علم دینی خواهد بود؛ یعنی اگر طبیعت را ربط محض به مبدأ انگاشتیم و اگر تصور کردیم این طبیعت جسد نیست و دارای روح است و ضمناً بر این باور بودیم که بر این طبیعت و تکوین، یک نظام اخلاقی و تشریعی حاکم است و اگر گفتیم این طبیعت، امانت الهی است و طرز مواجهه ما با آن باید امانت دارانه باشد و براساس این مبادی و مبانی کار علمی کردیم، حاصل کار میتواند علم دینی نامیده شود. در این فرضیه، به جهان بینی و هستی شناسی دانشمند توجه ویژه میشود. اگر این هستی شناسی مبتنی بر اندیشه توحیدی و معتقد به معاد باشد، روشهای متعارف علمی بشری همچون آزمایش و تجربه مانع از دینی نامیدن علم نمیشود.

ج) فرض سوم این است که روش شناسی و متدلوژی را از دین اخذ کرده باشیم و با کاربست آن روش، گزاره های علمی را کشف کنیم آنچه به دست میآید چون با روش شناسی پیشنهادی دین به دست آمده، دینی است.

د) فرض چهارم این است که کار علمی براساس دواعی، امیال و انگیزه های دینی صورت گیرد و در مقام کارکرد یا غایت علم، ملتزم به کارکرد و غایتی باشیم که مرضی و مناسب دین است. دین به ما میگوید که علم نافع باید اینگونه باشد و معنی منفعت را میگوید، دراین صورت علم بدست آمده، علم دینی خواهد بود. استاد مطهری نیز این علم را، علم دینی می نامیدند.

هـ) فرض پنجم، آن است که غیر از مبانی متافیزیکی، عوامل دیگری که میتوانند در شکل گیری و تکوّن باورهای علمی دخیل باشد دینی باشند و علم تحت تأثیر آنها پدید آید، مثلاً تاثیرات اجتماع، سیاست و قوانین و امثال اینها بر تکوّن، تطوّر و تحول علم، از مباحث مطرح در فلسفه علم است و احتمالاً اگر علم یا علومی در بستر فرهنگ دینی و در جامعه دینی تولید شود احتمالاً مغایر و متفاوت با علمی خواهد بود که در یک جامعه غیردینی و سکولار تولید میشود و میتواند مصداق یا درجه ای از علم دینی قلمداد شود؛ این هم یک فرض در دینی بودن علم است.

و) فرض ششم آنست که پاسخ پرسشهای علمی با مناسبات و محاسبات دینی ارائه شود. رشته های علوم انسانی در غرب با محاسبات غیرانسانی و سودمدارانه در اولویت قرار گرفته اند چرا که در آنجا پرسشهای اساسی و ارزشی کنار رفته است اما توقعات دینی ما در علوم انسانی کاملاً متفاوت و عمیق است. اگر وجود یک سؤال دینی، مقدمه تولید علم دینی باشد، فرهنگی که درباره مسائل کلان هستی و متافیزیک سوال ندارد دنبال تولید علم در این عرصه هم نمیرود. البته علوم انسانی، به دلیل ارادی بودن ساخت دیالکتیک و دیالوگی که با موضوع خود دارد باعث تغییر موضوع آن میشود در حالی که ممکن است چنین تاثیری در علوم طبیعی وجود نداشته باشد. در هر حال در این فرضیه "سامانه مسائل" و "بانک سوالات" اهمیت می یابد و مقولات و موضوعات، متأثر از سؤالات تعیین میشود.

احیاناً و بسا که جز اینها فرضهای دیگری هم متصور باشد. بنابراین ما میتوانیم بگوییم که تعبیر و ترکیب علم دینی به معانی مختلف میتواند به کار رفته باشد، یا علم دینی مراتب گوناگونی میتواند داشته باشد و بسته به اینکه کدامیک از این معانی و مراتب تحقق یافتنی باشد، علم دینی معنا مییابد. در هر حال امکان یا عدم امکان تحقق علم دینی با هرکدام از فرضیات ششگانه فوق، مقدمه ضروری و مدخل مهمی در مفهوم شناسی و واژه شناسی مفهوم تولید علم و حرکت به سمت تولید علم انسانیِ اسلامی است.

 

 تفاوتهای روشی و معرفتی علوم انسانی و علوم تجربی کدامند؟

خوبست همین جا به یک چالش جدی در مقوله تحول در متون دانشگاهی و وجه متنی انقلاب فرهنگی بپردازیم و آن اختلاف نظر در نگاه به علوم انسانی و علوم تجربی است. البته علی رغم اجماعی که اکنون در علوم انسانی بر لزوم تحول بنیادین آنها وجود دارد در سایر علوم (ریاضیات و طبیعیات) بحثهای اختلافی و مبسوطی در جریان است و این بحثها دامن جریانات متکثر معتقد به وجوب انقلاب فرهنگی را هم گرفته است؛ ولی در اکثر این مباحث نیز کسی منکر ترابط گسترده دین و علم نشده و نمی‌شود.

در طیف معتقدان به امکان دینی کردن علم طبیعی و تجربی:

الف) برخی معتقدند که علم جدید اصلا با اسلام ناسازگار است بنابراین باید آن را مطلقاً حذف و طرد کرد یا حداکثر برای استفاده های ضروری زندگی از باب اضطرار اندکی از آن استفاده کرد.

ب) طیفی دیگر، همه ابعاد علم جدید را کاملا با اسلام سازگار دانسته اند به طوری که حتی در تفسیر برخی از آیات قرآنی به یافته های علوم جدید استناد جسته اند؛ برخی نیز در این راستا فراتر رفته و ادعا کرده اند که همه یافته های علوم جدید را می توان در کتاب و سنت یافت منتها چون کتاب و سنت ذوبطون اند و علم به آنها برای عموم حاصل نمی شود ناگزیر نمی توان بدان معلومات رسید. از این عجیبتر برخی از متفکران پوزیتیویست و البته مسلمان در کشور ما برای اثبات درستی آیات قرآن، آنها را به گزاره های علوم تجربی مستند میکنند.

ج) برخی نیز در پی تاسیس یک الهیات طبیعی بوده اند د) نظریه مشهوری است که ادعا میکند باید پیرایه های فلسفی و متعلقات فکری و ارزشی غربی را از علوم جدید زدود و آنگاه آنها را با جهان بینی اسلامی وفق داد. این نظریه بین محصولات و خروجیهای تکنولوژیک و نظام تکنولوژی، تفکیک را امکان پذیر میداند (که این موضوع بحث مفصّلی می طلبد.)

هـ) برخی متفکران نیز قائلند که علم غربی، همانند دیگر علوم، مبتنی بر نظام ارزشی مخصوص و هستی شناسی و جهان بینی خاصی است و مسلمانان باید متافیزیک پس زمینه علم جدید را بشناسند و دریابند که چقدر با متافیزیک و جهان بینی اسلامی متفاوت است و آنگاه که ناسازگاری آن را با اسلام دریافتند بکوشند که یک علم طبیعی اسلامی تدارک ببینند.

این دیدگاه، علم جدید را برآمده و مایه گرفته از فلسفه ای خاص میداند که به دوره ای از تاریخ غرب اختصاص دارد ولی میکوشد خود را به طور جهانی تعمیم دهد و دیگر جهان بینی ها را به چالش بکشد. همچنین این دیدگاه، علم جدید را محصول عقل مدرن (Pearson) و متفاوت با عقل پیشامدرن (Intellect) میداند و معتقد است که عقل پیشامدرن از وحی و الهام و وحدت نگری سیراب می شده در حالیکه عقل مدرن از این سه بریده است و سرانجام نتیجه می گیرد که ارزش اساسی یا غایت علم جدید همانا تسلط بر طبیعت، تسخیر طبیعت و تصرف حرام در آن است و اگر علم طبیعی در دامان جهان بینی سنتی پیشامدرن پرورش یابد می تواند به یک علم دینی منتهی شود.

در نقد مختصری بر این دیدگاه می توان گفت که قائل بدان هرچند به رابطه متافیزیک و علوم طبیعی معتقد است-که البته این نیز خود فقط یکی از نظریه های موجود در فلسفه علم است- در کلی گویی باقی می ماند و حتی آنجا که از هندسه، نسبتهای ریاضی و هماهنگی و وحدت یا حتی زمان یا جسم متحرک سخن میگوید، بیشتر در حیطه هنر و به ویژه هنر شرقی سیر می کند تا در علوم دقیقه ای نظیر فیزیک یا مکانیک. مدافعان این دیدگاه، پیش فرض اصلی متافیزیکی علم جدید را همانا انحصار واقعیت در واقعیت مادی و ماتریالیسم می داند در حالی که این حرف با رویه برخی بنیانگذاران علم جدید نظیر نیوتن، دکارت و لایبنیتس متفاوت است.

بحث پرمناقشه دیگر، مسأله ارزشهای منضم به علم جدید است. آیا به واقع میتوان گفت که همه انگاره ها، پیش فرضها و ارزشهای مدنظر پیشروان، طراحان، نظریه پردازان، آزمایشگران و فناوران علم جدید با ارزشهای جهان بینی اسلامی، مغایرت، تعارض و یا تضاد مبنایی دارد؟ قائل این دیدگاه گویی بیشتر به فناوری های مخرب نظامی یا آسیبهای وارده به محیط زیست نظر داشته است؛ اما آیا به آسانی می توان پیشرفتهای پزشکی و رهایی از رنجهای بیماری هایی که سده ها آدمیان را به تحمل دردهای طاقت فرسا و مرگ درافکنده بود را مغایر با ارزشهای جهان بینی اسلامی دانست؟ آیا معماری، راهسازی، دریانوردی و هوانوردی جدید که تا این اندازه قدرت تحرک، شناخت دیگر اقوام و آسایش و امنیت را به ارمغان آورده اند را میتوان با ارزشهای جهان بینی اسلامی مغایر دانست؟ در هر حال تعمیم نگاه متصرّفانه تجدد به طبیعت به همه خروجیهای 5قرن اخیر نیاز به دلایل و مستندات جدیتری دارد و موارد نقیض فراوانی میتوان بر آن یافت.

و) دیدگاه دیگری در مورد دینی کردن علم طبیعی وجود دارد که بر آن است که جهان بینی و پیش فرضهای کلامی و فلسفی دانشمند می تواند بر نحوه نگاه به طبیعت، سمت گیری نظریه پردازی های وی و انتخاب روشهای آزمایشی او موثر باشد. این دیدگاه، واقع نگری و حقیقت یابی علم جدید را (البته در حوزه خاص خویش که همانا طبیعت شناسی است) می پذیرد و بر آن برای بهبود زندگی آدمیان و پی بردن به سازوکار و اسرار طبیعت صحه می گذارد اما معتقد است که به هر حال ذهن دانشمند از پیش فرض ها و رویکردهای متافیزیکی و ارزش گذارانه و زیبائی شناسانه خالی نیست و اینها میتواند در نظریه پردازی و سمت وسوی تحقیقات او تاثیر بگذارد.

از این رو دانشمند دیندار یا مسلمان که مثلا به توحید باور دارد و دست خداوند را در طبیعت باز می بیند و آن را صنع و تجلی او میداند، ناگزیر شیوه علم ورزی خود را در همین راستا عرضه می کند و پرورش می دهد؛ مثلا چه بسا دانشمند فیزیک مسلمان که در باب وحدت نیروهای بنیادی کار می کند حتی کمابیش ناآگاهانه تحت تاثیر دیدگاه توحیدی اسلامی خود باشد؛ یا دانشمندی که جهان را مخلوق خداوندی حکیم می نگرد، در بحث از «اصل عدم قطعیت» در فیزیک ذرات بنیادی، به گونه ای جانب وجود یک طرح کلی و فراگیر در طبیعتِ این طرح را بگیرد.

هر چند این دیدگاه را می توان به صحّت و صواب نزدیک دانست اما به نظر می رسد که نباید در تعمیم آن به افراط گرایید؛ چه بسا دانشمندان علوم طبیعی که دیندارند اما مواضع علمی غیردینی گوناگونی را اتخاذ می کنند. برهمین اساس میتوان بین «تمدن مسلمانان» و «تمدن اسلامی» تفاوت قائل شد. همه آن چیزی که در دوره اوج تمدن اسلامی به نام دستاوردهای علمی اسلامی تلقی میشود الزاماً اسلامی نیست همانطور که همه خروجی های علمی و تمدنی غرب به خصوص در حوزه ریاضیات و طبیعیات را ضداسلامی و غیراسلامی نمیدانیم. جالب آن که غربیها چون در ظاهر برنده تمدنی بودند برگهایی از شناسنامه تاریخ علم را حذف و محو کرده اند و مشهور و درست است که برخی از دستاوردهایی که به نام دانشمندان غربی ثبت شده است متعلق به دوره اوج تمدن اسلامی است. همان دوره ای که غرب در قرون وسطی و تاریکی مطلق به سر میبرده است.

طرح این دیدگاههای مختلف نشان می دهد که باید از اظهارات عوامانه حسن روحانی عمیقاً تأسف خورد و از وی خواست که در مباحث تخصصی و اندیشه ای که سر رشته ای ندارد سخن نگوید تا مبادا حرکت عظیم علمی آغاز شده در کشور دچار توقف و خدشه شود.

 

علم، توليد شدني است

در ارتباط با واژه بديع و خلاقانه «توليد علم» بايد گفت ديدگاههاي متفاوتي در اين زمينه و به خصوص نسبت به اصل واژه و مفهوم توليد علم وجود دارد. نگاه اول اين است که علم اساساً توليد کردني نيست بلکه علم کشف واقعيت هايي است که ما در طول تاريخ به تدريج يافته و انجام داده ايم. ديدگاه دوم آن است که علم توليد شدني است و جامعه بشري، دانش را متناسب با نيازهاي خودش توليد و بازسازي ميکند. اگر اين نگاه دوم را بپذيريم که علم توليد شدني است -که البته نگاه غالب در مراکز علمي امروز جهان نيز همين است- سوال مهمي پيش ميآيد که آيا علمي که توليد ميشود ماهيتاً يک علم است و همه دنيا بايد در يک مسير گام بردارند و اگر ما در جهت توليد علم و گسترش نهضت نرم افزاري درجامعه اسلامي خودمان حرکت ميکنيم، بايد سعي کنيم فاصله خود را با جريان توليد علم در جهان کم کنيم و يا به کاروان علمي دنيا برسيم و از آن پيشي بگيريم و يا مسير ديگري انتخاب کنيم؟ انتخاب يکي از راههاي اين چند راهه ميتواند تمام نقشه راه علمي ما را متحول کند و اين يک سوال ريشهاي و اساسي است.  آيا توليد علم مطلوب رهبري نظام، رسيدن به اين کاروان علمي و گذشتن از آنها در همين مسير و با همين ديدگاه ها و انديشه هاست يا اينکه ما بايد در مسير توليد علم ديني با رعايت مقتضيات خود حرکت بکنيم؟ مفهوم شکستن مرزهاي دانش چيست؟ ديدگاه سومي وجود دارد که شايد هنوز طرفداران آن محدودتر از طرفداران نظريه دوم هستند، آنها کساني هستند که معتقدند که دو گونه علم داريم؛ علم ديني و غير ديني و البته اين ديدگاه سوم خود دو طيف و دو نگاه را شامل ميشود.

 الف) طيفي که تقسيم بندي ديني و غير ديني را به همه حوزههاي علم تسري ميدهند و ميگويند حتي درعلوم پايه، علوم نظري و علوم محض هم دو جهت داريم که حاکم بر توليد علم و گسترش تحقيقات است، يکي جهت پرستش خداي متعال و ديگري جهت پرستش نفس و انسان پرستي. به بيان ديگر ادعا ميکنند که علم ميتواند در همه شعب خود گسترش يابد و توسعهاش، هم ميتواند بر اساس ايمان به خداي متعال و در مسير تحقق ايدههاي آرماني باشد و هم ميتواند در مسير گسترش تمنيات و کاميابي نفس و به اصطلاح استکبار انسان باشد و بر همين اساس معتقدند که مطلق علوم به ديني و غيرديني و از جمله به اسلام و غيراسلامي تقسيم ميشود.

 ب) طيف ديگر اين تقسيم بندي را به همه علوم و تجربيات بشري نسبت نميدهند و علوم انساني را عمدتاً متأثر از آموزه ها و جهت گيريهاي ايدئولوژيک ميدانند. اين نظريات متفاوت، به نهضت نرمافزاري هم نگاه متفاوتي خواهند داشت و راهکارها و ساز و کارهايي هم که ارائه ميکنند براي تحقق يک حرکت اجتماعي در جهت توليد علم، متفاوت خواهد بود و آسيب شناسي آنها از نهضت نرم افزاري نيز گوناگون خواهد بود.

در هر حال اجماع قابل توجهي در ميان نخبگان و دغدغه مندان در جهت توليد علم انساني اسلامي شکل گرفته است و تقريباً اختلافي در اين باب نيست و سخنان غیر کارشناسانه حسن روحانی اختلالی در این مسیر ایجاد نخواهد کرد؛ ان شاءالله

ارسال نظر
captcha