فرهنگ سدید- گروه وحدت: دوران دفاع مقدس اوج همبستگی همه قومیتها، اندیشهها و عقاید برای دفاع از میهن عزیزمان ایران در مقابل دشمن تا بن دندان مسلح به شمار میآید. جوانانی از اقلیتهای دینی نیز در کنار مسلمان در خطوط مقدم جبهههای نبرد جنگیدند و در این جنگ شهید، جانباز و یا اسیر شدند. از جمله پیروان ادیان توحیدی که در دوران انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی به خوبی ایفای نقش کردند، هموطنان عزیز آشوری بودند که در صیانت و نگهداری از کشورمان همپای مردم مسلمان در صحنه ایثار و فداکاری حضور داشته و امروز هم آماده فداکاری هستند و این بسیار قابل تحسین است. آنان با فداکاری در جبهههای نبرد حق علیه باطل شرکت کردند و با همدلی و همبستگی مثال زدنی در هشت سال جنگ تحمیلی ۲۵ شهید و ۲۵ جانباز و آزاده تقدیم این انقلاب کردند. همه این افراد فارغ از دین و مذهب دارای یک وجه مشترک بودند؛ آنان برای ارزش-های والای انسانی و در راه اعتقادات خود و دفاع از میهن خویش جانفشانی و ایثار کردند و امروز ما وظیفه داریم که مبلغ و مروج ارزشهایی باشیم که این عزیزان برای آن سرمایهگذاری کردند. در این نوشتار به معرفی روبرت لازار؛ یکی از شهدای والامقام از جامعه آشوریان خواهیم پرداخت.
روبرت لازار در سال ۱۳۴۵ خورشیدی در تهران متولد شد. پس از ناتمام ماندن تحصیلات مدرسه، به خدمت سربازی اعزام شده و دوران آموزشی را به مدت یک ماه و نیم در لشکر ۸۴ لرستان گذراند. با پایان دوره آموزشی، وی به جبهه غرب منتقل شد و در مناطقی همچون سومار و مهران به پاسداری از وطن پرداخت.
بنا به روایت برادرش، آخرین بار وی در منطقه عملیاتی «میمک» مستقر بود. فرمانده «روبرت لازار» به برادرش گفته بود: «به روبرت بگویید: بیش از چند روز به پایان خدمتش باقی نمانده و لازم نیست، اینجا بماند و میتواند به پشت خط بازگردد، لیکن وی نپذیرفت». فرمانده روبرت لازار نقل میکند که او گفته است: «تا آخرین روزی که اینجا هستم، این مسلسل مال من است و نمیگذارم تپه به دست عراقیها بیفتد. همین کار را هم کرد و سرانجام کشته [شهید]شد».
یوسف آسوریان از هموطنان آشوری در خاطرهای از همرزم شهیدش «روبرت لازار» روایت میکند: «روبرت در همان دوره ابتدای آموزش بود که نظر استادهای آموزشی را به خود جلب کرد. چرا که او روز به روز آمادهتر میشد. در همین زمان ارتش جنایتکار صدام قسمتهایی از منطقه مهران را به تصرف خود درآورد. چون در آن زمان لشکر ۸۴ عملیاتی خرمآباد مسئولیت پدافندی آن منطقه را به عهده داشت، طی استعلامی از پادگان خرمآباد، نیروی تازه نفس را خواستار شدند و روبرت لازار در حالی که فقط یک ماه و نیم از آموزشش باقی مانده بود، جزو اولین کسانی شد که به طور داوطلب خواستار اعزام به منطقه عملیاتی شد. او هرگز اجازه پیشروی به دشمن را نمیداد و در بیشتر گشتهای شناسایی و حتی رزمی جزو اولین نفرات داوطلب بود، حتی به خاطر استراحت بیشتر همرزمان خود به جای آنها نگهبانی در کمین و استراق سمع از دشمن را قبول میکرد و از عهده تمام مسئولیتهای واگذار شده به خوبی بر میآمد. شهید روبرت لازار در دو عملیات شرکت کرد. عملیات آزادسازی یال ۲۷۰ در ادامه عملیات کربلای ۱ و همچنان جزو اولین گروه خطشکنان بود که توانستند با همت و یاری خدا آن ارتفاع را که مشرف به دشت مهران بود از وجود دشمن پاک کنند به گونهای که همیشه یاد و خاطره آن عملیات در ذهن همه نقش بسته است و همه از آن به نیکی یاد میکنند که چگونه در ایام عاشورای حسینی با فریادهای یا حسین گویان خود دشمن را تا کیلومترها در خاک خود به عقب راندند».
روبرت لازار در زمان حضور در منطقه عملیاتی دو بار مجروح شد، اما به محض مختصر استراحتی دوباره به آغوش جبهه و جنگ باز میگشت تا همرزمان خود را تنها نگذارد و در نهایت در تاریخ ۳۰ تیرماه ۱۳۶۷ زمانی که دشمن به خود جرأت داده بود که از منطقه عملیاتی میمک (تپه شهدا) به سمت خاک میهن عزیزمان یورش ببرد، با ایستادگی و رشادت خود همراه با دیگر رزمندگان مانع پیشروی دشمن شد و به شهادت رسید. بنا به روایت مادرش، بیسیمچی همرزم روبرت موقع شهادت در کنار او بوده و نقل میکند که روبرت آنجا تیر خورد و مرا به اسارت گرفتند. روبرت به او گفته بود: «من تا آخرین قطره خونم با عراقیها میجنگم».
آلفرد برادر شهید نقل میکند که: «سال ۷۵ بود. داشتم از کاشان میاومدم تهران که تصادف کردم. مدارکم رو بردن قم. رفتم قم، گفتن افسر مربوطه رفته جمکران. ماه رمضان بود. دو راه داشتم. یا ول کنم بیام تهران و چند روز بعد دوباره برگردم یا برم جمکران. با خودم گفتم این همه مدت تو این مسیر رفت و آمد کردم، تا حالا جمکران نرفتم. برم اونجا. شب چهارشنبه بود و ماه رمضان. جمکران غلغله بود. گفتم یا صاحبالزمان! خبر برادرم رو برام بیار؛ زنده یا شهید. من که صاحبالزمان رو نمیشناختم. اما دیدم همهی مردم دارند دعا میکنند، به دلم افتاد برای برادر مفقودالاثرم دعا کنم. همون موقع بود که یه نفر اومد یه کاسه آش تعارف کرد. یه نفر هم یه تیکه نون بهم داد. خلاصه، کارم با افسر تموم شد و اومدم تهران. چهارشنبه تهران بودم. پنجشنبه بود که از معراج خبر آوردند برادرم برگشته و فردا با ۱۰۰۰ شهید تشییع میشه. فرداش روز قدس بود. مادرم از هیچی خبر نداشت. به دلش الهام شده بود. رفته بود نماز جمعه برای تشییع. غوغایی بود اون روز. هیچ تشییعی اینجوری نشده بود. کلی از هممحلیهای مسلمون اومده بودن تشییع جنازهی برادرم». مادر شهید میگوید: «دلم خیلی برای روبرت تنگ شده، اما وقتی فکر میکنم مادران دیگری هم هستند که دو یا چند شهید داده اند به خود میگویم که آنها صبر بالاتری دارند. واقعیت این است که تنها روبرت فرزند من نبود بلکه تمام شهدایی که جوانی خود را برای امنیت کشور گذاشتند و شهید شدند، فرزندان من هستند».
مقامات جمهوری اسلامی ایران به پاس مقام شامخ شهدا و از جمله شهدای اقلیتهای دینی، همواره از خانوادههای آن بازدید دارند. مقام معظم رهبری (مدظله العالی) در دی ماه سال ۱۳۹۴ در ایام ولادت حضرت مسیح (ع)، با حضور در منزل شهید «روبرت لازار» با خانواده این شهید دیدار و گفتگو کرد. مادر شهید میگوید: «به همه گفتم کاش میشد آقا بیان دیدن ما. یا ما بریم دیدن ایشون». مادر شهید لازار طی دیدارهای مکرری که با مسئولان بنیاد شهید داشته، از آنها خواسته بود تا امکان ملاقات با مقام معظم رهبری (مدظله العالی) را فراهم کنند، ولی بیجواب مانده بود. زمانی که حضرت آقا به منزل خانواده این شهید وارد میشوند، مادر به استقبال ایشان میروند. پسرها جلو میروند و عرض ادب میکنند. مادر میگوید: «درود بر شما. درود بر همهی ملت ایران» رهبر میگویند: «خدا شما را حفظ کند» و مادر جواب میدهد: «در سایهی شما» و آقا دعا میکنند: «خدا فرزندتان را با اولیایش محشور کند» همه مینشینند و مادر میگوید: «کلبهی کوچکم پر شد. خیلی خوشحال شدم شما تشریف آوردید» بغض نمیگذارد حرفش را ادامه دهد. لحظهای مکث میکند و ادامه میدهد: «به همه میگفتم. رهبر مال من هم هست. مگه فقط برای مسلمونهاست؟ برای همه است».
رهبر انقلاب عذرخواهی میکنند از اینکه دیر آمدهاند و ابراز خوشحالی از این که در شب عید آشوریها این دیدار انجام شده است. طبق معمول از شهید میپرسند. آلفرد جواب میدهد: «چند روز مونده بود سربازیش تموم شه. اما قبول نکرده بود برگرده. بعد از قطعنامه شهید شد. اول گفتند اسیر شده. بعدها که رفتیم خونهی همرزمش، میگفت: تا لحظهی آخر پشت تیربار بود. هرچی گفتم بریم عقب، نیومد. تا این که یه خمپاره خورد به سنگرمون و زخمی شد. اسیرمون کردند. گفتند بقیه کجان، گفتیم کسی نمونده. با قنداق تفنگ زدند توی سرم و بیهوش شدم. در بعقوبه به هوش اومدم. پرسیدم کسی هم با من آوردین، گفتن نه» و این، قصهی آغاز ۸ سال بیخبری مادر از جوان ۲۲ سالهاش بود.
آقا میگویند اینها مایهی افتخار است. نه فقط برای خانوادهی شهید، بلکه برای کل کشور. اشاره میکنند به امنیت کشور که ناشی از همین مجاهدتهاست. بعد در حالی که به مادر اشاره میکنند، میگویند: اینها را همه میدانند، اما نکتهی مهم این است که: «پشت این مجاهدت، مجاهدت این خانم است. این روحیه خیلی باارزش است. یک وقت یک نفر آنقدر بیتابی میکند که مانع بقیه میشود که کار او را دنبال کنند. اما رضایت مادر و پدر و بعد هم صبر او این فضا را ایجاد میکند. هرجا میروم، غالباً مادرها روحیهشان بهتر از پدرهاست. ما مردها نمیتوانیم احساسات مادران را درک کنیم. مردها هم فرزندشان را دوست دارند، اما مادر فرق میکند». آلفرد حرفهای رهبر را تأیید میکند: «من رفتم معراج، جنازه رو که دیدم، شناختم. آخه برادرم خیلی درشت بود. از استخوناش شناختم. اما گفتند باید مادرش بیاد تأیید کنه».
رهبر انقلاب دوباره رشتهی سخن را در دست میگیرند و میگویند: «اقلیت مسیحی، هم ارامنه و هم آشوری، سربلند بیرون آمد در انقلاب و جنگ. بهعنوان یک ایرانی وفادار عاقل بصیر شجاع» مادر که کمکم از بهت اول جلسه درآمده میگوید: «در کرمانشاه، کنفرانس خبری گذاشتند. گفتم من بلد نیستم خوب فارسی حرف بزنم. گفتند اشکال ندارد. از همه هم بهتر حرف زدم. گفتم مسلمان و مسیحی باید دست در دست هم بدهیم و ایران را بسازیم. گفتم اسلحه بدهید بروم بجنگم». آقا نگاهی میاندازند و میگویند: «اگر میدادند، میرفتها! روحیهشون قوی است». صدای خنده، یخ جلسه را آب میکند. مادر ادامه میدهد: «از خدا میخواستم روزی ببینم صدام رو ...». آنقدر مهربان است که حتی دلش نمیآید فعل جمله را بگوید. لحظهای مکث میکند و با بغض میگوید: «دیدم. راحت شدم». نمیگذارد اشکش بریزد. ادامه میدهد: «چون ما اهل جنگ نبودیم که. آمدند این کارها رو کردند ...» حضرت آقا حرفهای مادر را تأیید میکنند: «اینهای دیگر هم همین جوری میشوند. حاضر نیستند استقلال ما را تحمل کنند».
دیدار صمیمانه مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) با خانواده شهید روبرت لازار
نامگذاری خیابانهای کشور به نام شهدای عزیز انقلاب و دفاع مقدس یکی از افتخارات نظام جمهوری اسلامی ایران است. همزمان با سال نو میلادی (سیزدهم دی ماه ۱۳۹۵) پیرو دیدار مقام معظم رهبری با خانواده شهید لازار، خیابان سوم کمالی؛ واقع در خیابان کارگر جنوبی، حد فاصل خیابان کمالی و کاشان به نام شهید مسیحی روبرت لازار نامگذاری شد. در این مراسم اسقف بنیامین، اسقف اعظم کلیسای شرق آشوری نامگذاری خیابان به نام شهید روبرت لازار را روزی به یاد ماندنی و تاریخی برای جمعیت آشوریهای ایران دانست و افزود: «شهداء متعلق به همه کشور هستند و آنچه مهم است وحدت ادیان توحیدی است». یوناتن بت کلیا؛ نماینده آشوریهای ایران در مجلس شورای اسلامی نیز با تقدیر از مسئولین در نامگذاری یکی از خیابانهای تهران به اسم شهید لازار افزود: «همانگونه که امام راحل فرموند: ما ملت واحد و ید واحد هستیم و همه ایرانیها نیز وارث نهج البلاغه امام علی (ع) هستند و خرسندیم از اینکه در نظام جمهوری اسلامی هیچ تبعیضی مابین ادیان اعمل نمیشود و نهج البلاغه امام علی (ع) مدنظر مسئولین قرار دارد».
نامگذاری خیابانی به نام شهید والامقام، شهید روبرت لازار در منطقه ۱۱ تهران
منابع:
الف
ایرنا
ایسنا
تابناک
تسنیم
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی سید علی خامنهای (مدظلهالعالی)
پایگاه اطلاع رسانی فرهنگ ایثار و شهادت
جام جم آنلاین
خبرگزاری دفاع مقدس
دانا
روزنامه سرمایه، ش. ۲۳۴، ۴ مرداد ۱۳۸۵، ص. ۷.
سایت خبری تحلیلی بولتن نیوز
فارس
مشرق
مهر
میزان