گروه هنر فرهنگ سدید - مهدی مرادی: اسلاونکا دراکولیچ [1]، روزنامهنگار و نویسنده کرواسی است. او در سال ۱۹۴۹ در رییکا کرواسی به دنیا آمد. در دانشگاه زاگرب در رشته ادبیات تطبیقی و جامعهشناسی درس خواند. فعالیت کاری این زن نویسنده، از سال ۱۹۸۲ تا ۱۹۹۲ با دوهفته نامه استارت و هفته نامه باناس هر دو چاپ زاگرب شروع شد. اما در اوایل دهه ۹۰ از کرواسی رهسپار سوئد شد. آثار و مقالات او در بسیاری از نشریات اروپایی و بینالمللی مانند لا استامپا، فرانکفورتر آلگماینه زایتونگ، نیشن، یوروزین چاپ شدهاست. وی در استکهلم و زاگرب زندگی میکند. از دراکولیچ پنج کتاب رمان و سه اثر غیرداستانی به چاپ رسیده است. پنج رمان او بانامهای «هولوگرامهای هراس» (در سال ۱۹۹۲ نوشته شده است)، «پوست شیشهای» (در سال ۱۹۹۳ نوشته شده)، «طعم مرد» (در سال ۱۹۹۷ نوشته شده)، «اس، یک رمان درباره بالکان (انگار آنجا نیستم)» (در سال ۱۹۹۹ نوشته شده) و «تختخواب فریدا» (در سال ۲۰۰۸ نوشته شده) است که همچنان بعضی از رمانهای وی در ایران منتشر نشده است؛ اما سه اثر غیرداستانی او در ایران به چاپ رسیدهاند. کتاب «کمونیست رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» اولین اثر از اسلاونکا دراکولیچ بود که در ایران منتشر شد. «کمونیست رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» را رؤیا رضوانی ترجمه کرد و نشر گمان نیز در سال ۱۳۹۳ آن را منتشر کرد. دومین اثر غیرداستانی دراکولیچ با عنوان «کافه اروپا» نام داشت که نازنین دیهیمی ترجمه آن را بر عهده گرفت و نشر گمان نیز در سال ۱۳۹۴ آن را منتشر کرد. «آزارشان به مورچه هم نمیرسید» سومین اثر این نویسنده بود که در سال ۲۰۰۴ تألیف شد. سال ۱۳۹۶ نشر ستاک با پرداخت حق کپیرایت در ایران این کتاب را ترجمه و منتشر کرد.
درباره کتاب
«آزارشان به مورچه هم نمیرسید» توسط نازیلا محبی برگردان شده است. وی مدیر دپارتمان زبان آلمانی انجمن صنفی مترجمان است. مترجمی که مسلط بر زبان بوده و در بهکارگیری هر کلمه، ترکیب، تعبیر، تشبیه، حرف اضافه و حتی هر علامت نگارشی در متن خود وسواس به خرج میدهد.
دراکولیچ در کتاب خود به یکی از مهمترین و دشوارترین موضوعات تاریخ معاصر پرداخته است. تحقیقی درباره مجرمان، آدمهایی که بهراحتی آدم میکشند، افراد مظنون به قتل، افرادی که فرمان کشتارهای دستهجمعی را دادهاند و به عبارت دقیقتر این کتاب درباره محاکمات مظنونین به جنایت جنگی در دیوان بینالمللی کیفری برای یوگسلاوی سابق (آیسیتیوای) در لاهه است که متهم به ارتکاب جنایات وحشتناکی در سالهای ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۵ شدهاند. این کتاب اوج تیزبینی و دقت دراکولیچ را نشان میدهد، زیرا وی در پی ریشهیابی رفتار مسببان این جنایات هولناک است؛ جنایاتی که طی بیرحمانهترین نبرد اروپا در پنجاه سال اخیر رخ داده است.
دراکولیچ در خصوص کتاب خود میگوید: «بهشخصه از نگارش این کتاب بهعنوان سومین بخش سهگانهای درباره جنگهای یوگسلاوی سابق (قطار سریعالسیر بالکان، انگار آنجا نیستم) خوشحال نبودم. جنگهایی که سرزمینم را پارهپاره کرد و دهها هزار کشته، زخمی و معلول بهجای گذاشت، ولی پس از نگارش کتابهایی از دید قربانیان، از خودم سؤال منطقی کردم: مجرمان چه کسانی هستند؟»
این نویسنده با قلم خود، هر انسانی را به فکر فرو میبرد. در طول داستان، خواننده با این سؤال مواجه میشود: «آیا من هم میتوانم جنایتکار باشم؟» دراکولیچ با ترسیم حقایقی (بخشی بر اساس مشاهدات خود از محاکمات و بخشی بر اساس منابع دیگر) تصویر تعدادی از این متهمان به قتل، تجاوز، شکنجه، صدور حکم اعدام و جرائم دیگر در طول جنگ را به نمایش میگذارد. در بخشی از کتاب او میپرسد: «آنها که بودند؟ مردمی عادی مانند من و شما، یا هیولا؟ برای ما که افراد عادی هستیم، این به چه معنی است؟ آیا به این معنی است که هیتلر درست شبیه ما بود؟ یا اینکه ما نیز این قابلیت نهفته را در خود داریم که تبدیل به جنایتکاران جنگی شویم (همانطور که خویشان، دوستان و همسایگانمان در همه جنگها شدند)؟ حتی تصورش بسیار هولناک است و از همینروست که از نظر روانی باید در برابر آن از خود دفاع کنیم.»
این نویسنده میخواهد با واکاوی این فجایع، از تبدیل شدن آدمها به هیولاهای خونریز و بیرحم جلوگیری کند. در زمان فعلی و با اتفاقات خاورمیانه و جنگهای در حال وقوع، خواندن این کتاب تلنگری برای مخاطب خود خواهد بود و گوشزد خواهد کرد که هیچکس مبرّا از شرارت نیست. وقتی این اثر را میخوانیم بعضاً پی خواهیم برد که آدمهای قاتل و مجرم خیلی با ما تفاوتی ندارند. تنها شاید بتوانیم از تسلیم شدن در برابر موقعیتهایی که ما را به چنین مجرمانی تبدیل میکند، دوری کنیم.
دراکولیچ در این کتاب خود از جنگی که در سالهای ۱۹۹۰ سبب تجزیۀ یوگسلاوی شد، صحبت میکند. همچنین رئیسجمهور پیشین صربستان، اسلوبودان میلوشویچ؛ رادیسلاو کرستیچ، نخستین کسی که به جرم نسلکشی باید محکوم شود؛ بیلیانا پلاوشیچ، تنها زن متهم به جنایات جنگی و راتکو ملادیچ که متواری است و بهصورت غیابی محاکمه شد، در بین این متهمان بارز هستند. دراکولیچ از میلان لوار، یکی از پیشکسوتان جنگ و شاهدی که پس از اقدام به افشای حقایق به قتل رسید و از میریانا میرا مارکوویچ، همسر بانفوذ میلوشویچ نیز داستانهایی نقل میکند. دراکولیچ بهعنوان شهروندی معمولی که در نظام کمونیسم، قدرتمند، اما با احساس، پرورش یافته است، مینگارد تا نشان دهد چگونه سیاهی جنگ و پیامدهای آن هنوز بر جهان فانی ما سایه میافکند. در پایان، تصویری غمانگیز از کشوری که بیدلیل تجزیه شد و ادعانامهای از طرف کسانی که گذاشتند چنین اتفاقی بیفتد، ارائه میدهد.
خواندن این اثر از اسلاونکا دراکولیچ خواب را آشفته و ذهن را درگیر میکند. نسبت بهخوبی خودمان مرددمان میکند. به اندیشیدن و پرسیدن سؤالت مهم فلسفی و ایدئولوژیک وادارمان میسازد، بهطوریکه تسلیم عقاید کورکورانه و جهالتبار نشویم. همان عقاید جهالتباری که به جاده اختلافات خصمانه و تهاجم منتهی میشود.
[1] Slavenka Drakulić