گروه هنر فرهنگ سدید- دکتر محسن رفیعی: مع الاسف، کم توانی صدا و سیما در برنامه سازی موثر برای عامه اقشار، خاصه کودکان و نوجوانان، محسوس و غیر قابل اغماض است. در دو دهه پیشین، برنامههای مدیران سازمان صدا و سیما، اغلب ماهیتی سخت افزاری داشته است. آنچه که در دهههای پیش، به مثابه سیاستی لایتغیر، همت مدیران صدا و سیما را به خویش معطوف ساخته است، گسترش زیر ساختهای تجهیزاتی، ارتقاء فنی و تکثیر بی مطالعه شبکههای رادیویی و تلویزیونی است. ازدیاد قارچ گونه شبکههای گونه گون تلویزیونی و رادیویی، که اغلب موازی کار و هرز گو شده اند، صدا و سیما را به سازمانی فربه و الکن بدل ساخته که در قبضه منفعت موروثی تهیه کنندههای مناسبتی خود تکرار و پنجه تفرعن مدام مجریان شبه سلبریتی خود شیفته، عقیم و سترون است. ضعف نهادینه شده سازمان صدا و سیما در برنامه سازی موثر برای نوجوانان و پر کردن خلاء و فضای تهی مانده اذهان کودکان، فرصت بی بدیلی را در اختیار شبکههای گونه گون ماهوارهای و سینمای منفعت طلب خانگی قرار داده، تا هر آنچه ناپاکی و نا خوبی ست را در قالب برنامههایی متعفن و با محوریت قهرمانانی پوشالی به روان پاکیزه نوباوگان این ملک میخکوب نماید. چربش شبکههای معارض ماهوارهای در جلب و جذب مخاطبان عام رسانه ملی، عرصهای را فراهم آورده تا خیل مفاهیمی معوج و بد اندود، در حریم رها شده خانوادههای ایرانی، ترک تازی کرده و با تیغ تیز تخریب، چهره اعتقاد مردمان ساده دل و اذهان باور پذیر کودکان این سرزمین را بخراشند.
مدت مدیدی ست که قهرمانان ذهنی و عینی کودکان ایرانی، موجوداتی هستند که پسوند ((من)) را بر هر آنچه ناباوری ست الصاق کرده تا در معرکهای عقل ستیز و هنگامهای جنون آجین، اسپایدر منها و بتمنها و سوپر من ها، از جعبه شعبده جهان سلطه بیرون آیند. در نمایه بدکردار این عجایب، توحید ستیزی، عدم توکل، خیانت، خشونت، روابط نا مشروع و خارج از عرف و مایملک پلشتی ها، در قاب جادویی تصویر به جهت انعکاس در آیینه خیال پردازی کودکان و جاودانگی در کردار پیشگی ایشان، به نمایش گذارده میشود.
در کشوری به سان ایالات متحده آمریکا، که حافظه تاریخی اش به عصر حکمرانی کریم خان زند قد نمیدهد، هر روز اسطورهای تازه رو، از میان ستارگان ملون هالیوود و یا قماربازان مهوع لاس وگاس، پروانیده شده و بیش از آنکه به مردم عام ایالات متحده معرفی گردد، در قالب برنامههای جذاب تلویزیونی و در قامت تازندهای هماره پیروز، مسخر اذهان بلا تکلیف کودکان این ملک گشته و پس از آن نیز، هیبتش در هیات ابرقهرمانی مانا، بر پوسترهای هشت رنگ حک شده و نقشبندان اتاق خواب نوجوانان کشورهای هدف میگردد.
پیرو پایایی این وضعیت، وادی داستانسرایی و قهرمان پروری ایران زمین با اندوختهای به وسعت کهکشانی از اسطورههایی بی بدیل، مرعوب سربازی بزک کرده به نام رامبو یا فاحشهای معلوم الحال به اسم مرلین مونرو گردیده است. رستم و توس و نریمان و گیو و گودرز و سیاوش، در قامت تماشاچیهایی الکن و دلگیر و دست و پا بسته، نظاره گر تازش دزدان دریایی کاراییب و اعجاز مضحک کارتون بن تن شده اند. رودابه و تهمینه نیز، قافیه زنانگی را به آن شرلی و ویکتوریا وا نهاده اند.
مردم سرزمین پاکان حماسه ساز، مجذوب و مبهوت فریم به فریم سریالی گشته اند که قهرمان اصلیش سلطان سلیمان عثمانی است. ددمنشی دیو سیرت، که صدها هزار نفر از اجداد شان را در آذربایجان و قم و ساوه و همدان، از دم تیغ نفرتش به تشیع گذارند و تاریخ را تا همیشه شرمسار وجود آدمخوار خویش گردانید. زنان ایرانی مدعوینی هستند به کارناوال البسه و شو لباس ترکیه، که بر اندام تله فتو شده خرم سلطان به نمایش گذاشته شده است و فردا روزی، در ویترین مزونهای لباس شهر به شهر ایران، خود نمایی میکنند. در این میان تلویزیون ملی، همچون روستایی کور و کودن در مواجهه با سینمای نامتجانس رقیب که چونان قصری فراز و فاخر و هزار اشکوب (اما کاغذی) قد برکشیده، آوردگاه را بنهاده و به نصایح اخلاقی دستمالی شده و نخ نمای همیشگی خالهها و عموهایش مشغول است.
اگر عدم پرداختی صحیح به اسطورههای ملی، به جهت القاء مفاهیم و معانی مد نظر به جامعه کودک و نوجوان، عواقبی بس بد فرجام را متوجه فرهنگ ملی نسازد، بی تردید پرداختی جانانه به این اندوخته ها، خیرات و برکات چشمگیری را عاید فرهنگ مصرفی این مرز و بوم خواهد کرد. چه این اسطوره، زال و پشوتن و سام، یا جلال الدین خوارزمی و نادرقلی افشار و ستارخان، یا شهید محمد جهان آرا و شهید همت و شهید حججی و سردار قاسم سلیمانی باشد.
شایسته و بایسته مینمایاند که تصمیم سازان و متولیان وادی فرهنگ و هنر کشور، با اراده به ساخت مجموعههایی جذاب از منش و کنش قهرمانان ملی، عرصه را بر تاخت و تاز رقیب نو خاسته اجنبی تنگ کرده و با برکشیدن مفاهیم والای انسانی در بزنگاه پرداخت به اسطورههای ایرانی، کمی هم به فکر آتیه کودکان هویت از دست داده این سرزمین باشند.
زنده باد استاد ...
مثل همیشه عالی و فوق العاده
با تشکر ویژه از مدیران سایت وزین فرهنگ سدید،
بی اندازه زیبا و بسیار عالی
چندین بار خوانده ام و استفاده کرده ام.
به فرمایش حکیم فردوسی :
هنر خار شد، جادویی ارجمند.
کاملا درست است.بنده هم قبول دارم که بچه های امروز به جای رستم و اسفندیار و قهرمانان تاریخ ایران، به اسپایدرمن گرایش دارند. اما مقصر این اوضاع کیست؟ آیا فقط باید صدا و سیما را مقصر دانست؟ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و وزارت آموزش و پرورش مقصر نیستند؟ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تقصیر کار نیست؟