تجربه‌هایی که در طول سال‌های گذشته و در عرصه مواجهه با حسن روحانی آموختیم، نشان می‌دهند که وی، «آگاهانه» و «عامدانه»، مسیری را برگزیده که به «استحاله درونی نظام اسلامی» و «ازدست‌رفتن ارزش ها» یی که امام خمینی آن‌ها را تثبیت کرد، می‌انجامد. به بیان صریح‌تر، گویا مقرر گردیده به‌صورت «رسمی» و «در درون نظام»، سیاست‌هایی به اجرا نهاده شوند که «تغییرات ساختاری» در انقلاب ایجاد شود و درنهایت نیز، نسخه‌ای «بدلی» و «دروغین» از انقلاب، ساخته‌و‌پرداخته شود.

گروه گفتمان فرهنگ سدید- مهدی جمشیدی: دولت اعتدال‌گرا و به‌طور خاص، حسن روحانی به‌عنوان رئیس‌جمهور، از هنگام مستقر شدن در قدرت در سال 92 تاکنون، سیاست‌ها و جهت‌گیری‌هایی را اختیار کرده است که در راستای «خط اصیل انقلاب» قرار ندارد. ازسوی‌دیگر، تجربه‌هایی که در طول سال‌های گذشته و در عرصه مواجهه با حسن روحانی آموختیم، نشان می‌دهند که وی، «آگاهانه» و «عامدانه»، مسیری را برگزیده که به «استحاله درونی نظام اسلامی» و «ازدست‌رفتن ارزش‌‌ها» یی که امام خمینی آن‌ها را تثبیت کرد، می‌انجامد. به بیان‌ صریح‌تر، گویا مقرر شده به‌صورت «رسمی» و «در درون ‌نظام»، سیاست‌هایی به اجرا نهاده شوند که «تغییرات ساختاری» در انقلاب ایجاد شود و درنهایت نیز، نسخه‌ای «بدلی» و «دروغین» از انقلاب، ساخته‌و‌پرداخته شود. دولت اعتدال‌گرا، همانند دولت‌های سازندگی و اصلاحات، با این دستاویز و اهرم فشار و چانه‌زنی که منتخب مردم و برآیند نظرات و خواسته‌های آن‌هاست، می‌کوشد تا مجموعه‌ای از «دگرگونی‌های ساختارشکنانه» را به‌نظام اسلامی تحمیل کند و یک «جمهوری اسلامی تقلبی» بیافریند که هیچ نسبتی با آرمان‌ها و غایات اندیشه های امام خمینی ندارد، بلکه به‌طور کامل، تسلیم نئولیبرالیسم و زیر سایه ایالات‌متحده آمریکاست. در‌این‌میان، برخی از نیروهای انقلابی متفکر و اهل فضل و شجاعت، همچون استاد حسن رحیم‌پور ازغدی، قاطع و مستحکم در برابر انحراف‌ها و کج‌روی‌های متعدد دولت ‌اعتدال‌گرا، ایستاده‌اند تا انقلاب در اثر نفوذ نیروهای سکولار- تکنوکرات، به بیراهه کشیده نشود و از درون، فرونپاشد. جدال لفظی میان استاد رحیم‌پور و رئیس‌جمهور در جلسۀ شورای عالی انقلاب فرهنگی نشان داد که این تقابل، وارد مرحلۀ جدی‌تر و حساس‌تری شده است. ازاین‌رو، ما باید دقیق‌تر از گذشته دریابیم که با چه دولتی روبرو هستیم و این دولت، در پی چیست.

[1]. «پدر معنوی» او، اکبر هاشمی رفسنجانی بود، به‌طوری‌که شباهت کامل و تمام‌عیاری با هاشمی رفسنجانی دارد و چیزی به‌جز «تکرار هاشمی رفسنجانی متأخر» نیست. او در طول دهه‌های گذشته، همواره در کنار هاشمی رفسنجانی قرار داشته و در همه‌جا، با وی همراه بوده است. میان او و هاشمی رفسنجانی، «شباهت‌ها» و «قرابت‌ها» ی فکری و رفتاری بسیاری وجود دارد.

[2]. از اساس و به‌طور عمیق، شخصیتش مبتنی بر «پراگماتیسم» است؛ او سخت «عمل‌گرا» ست و به همه‌چیز از این زوایا می‌نگرد، در نظر او، «ایدئولوژی» اصالت ندارد و تعیین‌کنندۀ نهایی و قطعی نیست، بلکه همۀ مناسبات و تصمیم‌ها و واکنش‌ها، وابسته به «شرایط» و «موقعیت» است. این‌که یک سلسله اصول و قواعد ایدئولوژیک، همواره سایه‌گستر و هدایت‌گر باشند، منافی عقل سیاسی اوست. همگرایی‌ها و واگرایی‌های او، ریشه‌ای جز تحلیل‌ها و چرتکه‌اندازی‌های «عمل‌گرایانه» ندارد. در منطق عمل‌گرایی، این «منفعت» است که زیربنا و اصل حاکم است، پس باید همواره سنجید که چه گزینه‌ای در عمل، «منافع» را تأمین می‌کند. «حقیقت»، کمترین اهمیتی ندارد و «عبور از ایدئولوژی»، ناصواب نیست، چراکه باید در عرصۀ تزاحم میان «آرمان» و «واقعیت»، جانب واقعیت را گرفت و بدان اصالت بخشید. اصل ثابت و حاکم، «منفعت» است، نه «ارزش». به همین سبب است که روحانی، به ائتلاف‌های «تاکتیکی» و «معطوف به قدرت»، علاقه دارد و می‌کوشد از تمام روش‌ها و سازوکارهایی که او را به قدرت می‌رسانند، استفاده کند، هرچند بسیاری از این ‌روش‌ها و سازوکارها، آرمان‌ستیزانه و ارزش‌گریزانه باشند.

[3]. ازآنجاکه از دورۀ پیش‌ازانقلاب، در جریان امور قرار داشته و پس‌ازانقلاب نیز جایگاه‌های مهم امنیتی و نظامی را اشغال کرده، اطلاعات وسیعی ازآنچه در درون انقلاب رخ‌داده است، دارد. به‌عبارت‌دیگر، در طول دهه‌های گذشته، در درون حاکمیت و در سمت‌های مهم بوده و ازاین‌رو، شناخت‌های محدود و اقلی ندارد. او می‌تواند از این «اطلاعات» و «آگاهی‌ها»، در موقع لزوم، به نفع خود استفاده کند.

[4]. او نیز همانند هاشمی رفسنجانی، به‌شدت «تغییر» کرد و متناسب با اوضاع‌واحوال زمانه و ذائقۀ مردم، مسیری دیگری را انتخاب کرد. او که در دهۀ نخست انقلاب، «لحن و ادبیات انقلابی» را تا حد زیادی اختیار کرده بود و گاه این وضع را تا آن‌سوی مرز «انصاف» و «اخلاق» نیز پیش برده بود، در دهۀ دوم انقلاب، «عمل‌گرایی غلیظ و عیان» را در پیش گرفت. او در دولت سازندگی، ریاست مرکزبررسی‌های‌استراتژیک ریاست‌جمهوری را بر عهده گرفت و سایه‌نشین اقتدار شاهانۀ هاشمی رفسنجانی شد. در این دوره، او هرچه بیشتر به‌خویی «اشرافی گری» و «تکنوکراتیسم» و «عمل‌گرایی»، سوق یافت و از فضای ارزشی دهۀ شصت، خارج شد. موج دوم تحول و دگردیسی روحانی، به انتخابات ریاست‌جمهوری سال 84 بازمی‌گردد. هاشمی رفسنجانی و او در طول چهار سال حاکمیت دولت اصلاحات، به‌روشنی دریافتند که پایگاه اجتماعی خود را ازدست‌داده و اگر بخواهند به همین مسیر فکری ادامه دهند، قافیه را خواهند باخت. ازطرف‌دیگر، تجربۀ اصلاحات و شخص محمد خاتمی به آن‌ها نشان داده بود که باید در اندیشه‌ها و ادبیات خود، «تجدیدنظر» و «بازاندیشی» کنند و به رنگ اصلاح‌طلبان درآیند تا شاید مردم به آن‌ها اقبال پیدا کنند. در اینجا بود که «عمل‌گرایی سیاسی» و «عمل‌گرایی فرهنگی»، به «عمل‌گرایی اقتصادی» اضافه شد و هاشمی رفسنجانی و روحانی، «چهره‌ای متفاوت» از خود را در معرض افکار عمومی قراردادند. گرایش این دو به «لیبرالیسم اقتصادی»، معلول هم‌نشینی و مصاحبتشان با نیروهای تکنوکرات بود و تمایل یک‌باره‌شان به «لیبرالیسم سیاسی» و «لیبرالیسم فرهنگی»، برخاسته از مشاهدۀ کامیابی‌های اجتماعی اصلاح‌طلبان. دفاع او از لیبرالیسم فرهنگی و سیاسی، کمترین «خاستگاه فکری و درونی» ندارد؛ او به لیبرالیسم فرهنگی قائل نیست، چون به «فرهنگ» نمی‌اندیشد و فرهنگ در نظر او، اعتبار و منزلتی ندارد و همچنین قائل به لیبرالیسم سیاسی نیست، چون منش و خلق اقتدارگرایانه و شاهانه دارد و تکثر و نقد را برنمی‌تابد؛ بنابراین، تغییر او، یک «تغییر تاکتیکی و مصلحتی» است که در بیرون از او ریشه دارد؛ یعنی چون اکنون چنین گرایش‌هایی به «هنجار اجتماعی» تبدیل‌شده و برای بخش‌هایی از مردم، «جذاب» و «دلربا» ست، او از آن‌ها سخن می‌گوید، نه این‌که چون به «صدق» و «حقانیت» شأن آگاهی یافته است.

[5]. روحانی به دلیل این‌که اخلاق کارگزارانی و تکنوکراتیک دارد، برخلاف اصلاح‌طلبان، حتی در ظاهر نیز، مردمی و گرم و صمیمی و دوست‌داشتنی نیست، بلکه از موضع بالا و بافاصله و تحکم‌آمیز سخن می‌گوید. برخوردهای او، آمرانه و شاهانه و متکبرانه است، او اهل هم‌نشینی با توده‌های مردم نیست، صمیمیت و اظهار ارادتش نسبت به مردم، از حد زبان فراتر نمی‌رود.

[6]. «اشرافی» و «تجمل‌گرا» ست؛ دولت او، دولت پرخرج، اما کم بازده است. تکنوکرات‌ها، «اسراف» و «تبذیر» را، طبیعی و لازمۀ حکمرانی می‌شمارند، البته بی آن‌که نام این رویه را اسراف و تبذیر بنهند. اینان نه‌تنها زاهد مسلک و ساده‌زیست نیستند، بلکه به حد متوسط نیز قانع نمی‌شوند و «شاهانه» و «مسرفانه» زندگی می‌کنند.

[7]. روحانی، به‌شدت «بی‌حال» و «بی‌تحرک» است؛ او با این‌که رئیس قوۀ مجریه است، اما با «عمل» و «اقدام»، بیگانه است و ازآنچه که درصحنۀ عینی و واقعیت می‌گذرد، تنها از طریق گزارش، مطلع می‌شود. نه از کار اجرایی، کمترین سررشته‌ای دارد و نه علاقه‌ای بدان دارد. برای اجرا و اقدام، هیچ زحمت و رنجی را بر خود هموار نمی‌کند و برای او، هیچ شرایطی، شرایط فوق‌العاده نیست. او مطابق برنامۀ کم‌حجم و رقیق خویش، رفتار می‌کند و بیش از آن، تحمل فشار و دشواری را بر خویش روا نمی‌شمارد. نه‌تنها خودش، بی‌عمل و تنبل است و جدیت و اهتمام ندارد، بلکه حتی آنگاه‌که دستور می‌دهد نیز، پیگیر نیست و کار را تا مرحلۀ نهایی، دنبال نمی‌کند.

[8]. او دولت خود را دولت راست‌گویان خواند، اما با مردم، از سر «صدق» و «راستی» سخن نمی‌گوید و در تحریف حقایق، گوی سبقت را از دولت‌های پیش از خود ربوده است. تاآنجاکه در توان دارد، می‌کوشد تا از دیگران «مخفی» کند و اگر دیگران دانستند، «انکار» می‌کند و اگر واقعیت در معرض افکار عمومی قرار گرفت، دست به «تحریف» می‌زند.

[9]. «پنهان‌کار» است و می‌کوشد تا حد ممکن، در «حلقه‌های بسته و تنگ مدیریتی و رفاقتی»، تصمیم بگیرد و برنامه‌هایش را «دور از چشم دیگران»، اجرا کند. نه‌فقط با مردم این‌طور رفتار می‌کند، بلکه حتی نهادهای رسمی در درون حاکمیت را، از روند حرکت و اقدامات خود، بی‌خبر می‌نهد.

[10]. دوگانگی و شکاف بسیار، میان ظاهر و باطن او وجود دارد؛ چیزی را بر «زبان» می‌راند که در «دل» ندارد و آنچه را که در «دل» دارد، «پنهان» می‌کند. دریایی از «تناقض‌ها» و «تضادها» و «تعارض‌ها» ست. باوجود این‌که برخلاف نظر رهبر انقلاب سخن می‌گوید و عمل می‌کند، همواره از تعبیر «مقام معظم رهبری» استفاده می‌کند و به هر مناسبتی، به ایشان ارجاع می‌دهد. سخنش را «صریح» و «شفاف» نمی‌گوید و آنچه را که صریح و شفاف می‌گوید، «سخن اصلی»‌اش نیست. «باطن» و «ظاهر» ش، نسبت چندانی باهم ندارند.

[11]. روحانی، همانند اکبر هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی، سقف خواسته‌اش، ایجاد «تغییرات ساختاری و کلان در اصل نظام اسلامی» است. برجام یک، گام نخست این حرکت بود و برجام‌های دو و سه، گام‌های بعدی. این برجام‌ها، «طرح‌هایی ساختارشکنانه» هستند که نظام را از «جهت‌گیری‌ها و آرمان‌های انقلابی»‌اش تهی می‌سازد و به یک «جمهوری اسلامی تقلبی» تبدیل می‌کند. اگرچه روحانی، مسئله را در حد «تغییر ادبیات» و «تغییر رفتار» و «تغییر سیاست‌ها» خلاصه می‌کند، اما برنامه‌اش، «استحاله کردن نظام از درون» است. او قصد دارد نظام اسلامی را در «محاصرۀ موقعیت» و «تنگنای شرایط» قرار دهد. این هدفی است که هاشمی رفسنجانی و خاتمی، از عهدۀ تحمیلشان بر نظام اسلامی برنیامدند، اما او اینک در تلاش است که کار ناتمام و ناموفق آن دو را، به سرانجام برساند.

[12]. روحانی به‌صورت غیرمستقیم و در لفافه، اما «گزنده» و «تیز»، مخالفت می‌کند. می‌توان فهرستی طولانی از فقرات مخالفت‌های گفتاری وی را ارائه کرد که گویای این واقعیت است. وی به‌طورکلی، زبان پرنیش و کنایه‌ای دارد و از اهانت به منتقدان و تخریب آن‌ها، پرهیز نمی‌کند. بیش از چهل مورد از اهانت‌های او به منتقدان سیاست‌هایش، گردآوری‌شده است.

[13]. پس از مرگ ناگهانی هاشمی رفسنجانی، او دچار «هراس» و «خودباختگی» شده است و احساس می‌کند که «تنها» و «بی‌پناه» مانده است. درزمانی که هاشمی رفسنجانی زنده بود، او مطمئن بود که هاشمی رفسنجانی به سبب اختلافات بنیادی‌اش باسیاست‌های کلی نظام اسلامی، هرگز پشت وی را خالی نخواهد کرد، اما پس از هاشمی رفسنجانی، او یک پشتوانه قوی و مقتدر را از دست داد.

[14]. روحانی توانست نتیجه انتخابات ریاست‌جمهوری دوازدهم را از آن خود کند، ولی رأی او، «لرزان» و «درلبة‌مرز» بود. امروز با شکست مطلق و انکارناپذیر برنامۀ برجام و دست‌به‌گریبان شدن مردم با مشکلات و دشواری‌های اقتصادی، بدنۀ اجتماعی رو، بسیار بیشتر از گذشته، تضعیف و محدودشده است. هم اصلاح‌طلبان و هم رأی‌دهندگان به او، ناامید و دل‌زده شده‌اند و به این نتیجه رسیده‌اند که روحانی، یک انتخاب اشتباه بود هزینه‌های فراوانی را بر همگان تحمیل کرد. ازاین‌گذشته، وزرای منتخب روحانی نیز، یک‌به‌یک، او را ترک می‌کنند، چنان‌که گویا دولت اعتدال‌گرا، در حال تهی شدن از خودش است.

Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۸:۵۷ - ۱۴۰۰/۱۰/۲۱
الهی همانطور که مورد غضب مردم است مورد خشم و عذاب الهی قرار گیرد
ارسال نظر
captcha