آیا ولایت بر عدالت تقدم دارد؟!
یکی از عناصری که به تازگی پای آن به این مجموعه از مباحث کشیده است مقوله ولایت و به عبارت دیگر نسبت عدالت و ولایت است؛ البته در این سلسله از مباحث به طور مستقیم قصد ورود به دوگانه عدالت و ولایت را نخواهیم داشت بلکه به مسئله‌ای بسیار شبیه به آن یعنی نسبت فقه و عدالت خواهیم پرداخت.
گروه راهبرد سدید؛ علی عسگری: یکی از مباحثی که طی چند سال گذشته بخشی از توان و تمرکز فعالان عرصه‌های مختلف اندیشه، رسانه و... را صرف خود ساخته است، مسئله عدالت و عدالت خواهی است، همچنان که یکی از محل‌های نزاع نحوه و سبک عدالت خواهی، اولویت بندی میان مسائل و... است. یکی از عناصری که به تازگی پای آن به این مجموعه از مباحث کشیده است مقوله ولایت و به عبارت دیگر نسبت عدالت و ولایت است.
سوای آنکه انگیزه‌های طرح اینگونه دعاوی چه می‌تواند باشد، چنانچه به نظر می‌رسد این أمر دارای ریشه‌هایی در ساحت اندیشه باشد که توان طرح آن در عمق مسائل فقه، اخلاق، سیاست و حتی معرفت شناسی به آن می‌دهد. بررسی این موضوع که اساسا آیا انسان مبنا اندیش است و یا مستقل اندیش؟ شناخت انسان تا به کجاست و به چه میزان اعتبار و حجیت در مقابل امام، ولی و یا حتی حاکم دارد؟ و ده‌ها نمونه از این سوالات همگی در تعیین نسبت میان ولایت و عدالت نقش دارد. البته در این سلسله از مباحث به طور مستقیم قصد ورود به دوگانه عدالت و ولایت را نخواهیم داشت بلکه به مسئله‌ای بسیار شبیه به آن یعنی نسبت فقه و عدالت خواهیم پرداخت که شاید به نوعی شیوه اتخاذ موضع در این مسئله تعیین کننده شیوه اتخاذ موضوع در مقوله ولایت و عدالت خواهد بود خواهیم پرداخت.
در خصوص علت شباهت این دو مبحث ذکر استدلال موافقان تقدم ولایت بر عدالت راه گشا خواهد بود: «عدالت خواهی باید علی المبنی صورت گیرد. به عبارت دیگر شما باید بدانید که بر اساس چه مبنایی عدالت خواهی می‌کنید چراکه عدالت خواهی‌هایی که مبنای خود را از غیر، ولی اخذ کنند فاقد اولویت بندی صحیح بوده و این خود ضد عدالت است.»

برای بررسی این دلیل باید به سوالات زیر پاسخ دارد:
۱- عدالت چیست؟
۲- توانایی فهم عقل در شناخت مفهوم و مصداق عدل تا کجا خواهد بود؟
۳- بر فرض توانایی عقل بر فهم این مقوله این فهم تا چه میزان دارای حجیت بوده و می‌تواند ملاک عمل قرار گیرد؟
۴- بر فرض دارا بودن حجیت، چنانچه این فهم با فهم، ولی متضاد بود ایا این موجب اسقاط حجیت آن می‌شود و یا خیر؟
درست مانند همین پرسش‌ها نیز در مقوله فقه و عدالت مطرح می‌شود چراکه در آنجا نیز متنی از ناحیه امام معصوم در دست ما قرار دارد و باز همه این سوال‌ها بدین نحو مطرح می‌شود:
۱- عدل چیست؟
۲- توانایی فهم عقل در شناخت مفهوم و مصداق عدالت تا کجاست؟
۳- بر فرض توانایی عقل بر فهم عدالت و مصادیق آن آیا می‌توان آن را در مقام عمل حجت قرار داده و بر اساس آن عملی را واجب و یا حرام کرده و این موضوع را نیز به شارع نسبت داد؟
۴- اگر فهم عقل حجت نیز باشد در صورت تعارض با روایات، آیات و یا فتوا‌های فقهی باید چگونه عمل کرد؟
همانطور که مشاهده نمودید همه مراحلی که در مبحث عدالت و ولایت پیموده شد در مبحث عدالت و فقه نیز باید سپری شود.

مبادی تصوری
اکنون و به عنوان مقدمه ورود به بحث ابتدا به تعریف الفاظ خواهیم پرداخت.
مراد از عدالت چیست؟ عدالت مانند فرهنگ، علم، دین و ... شاید از آن دست کلماتی باشد که بتوان به تعداد هر متفکری برای آن تعریف برشمرد، اما به طور خلاصه چند برداشت عمده از آن مطرح است:
۱- عدالت توزیعی: توضیح این سبک از عدالت که عمدتا در میان اندیشمندان برخی رشته‌های علوم انسانی مانند اقتصاد، سیاست و جامعه شناسی مطرح بوده عبارت است از: تقسیم منابع محدود به نحو برابر. به عبارت دیگر همه باید به یک میزان به منابع محدود دسترسی داشته باشند.
۲- عدالت به معنای عام: تعریف رایجی که از گذشته در میان حکمای اسلامی نیز مطرح بوده عبارت است از وضع شیء در موضعش و یا اعطاء حق هر صاحب حقی به آن. همانطور که مشاهده می‌نمایید این تعاریف معنایی کاملا عام دارند که عدالت توزیعی تنها بخش کوچکی از آن است. طبق این تعریف هرآنچه که خوب و حسن است، عدل بوده و به خلاف آن هرآنچه که قبیح و بد است ظلم خواهد بود. از این معنا از عدالت در دانش فلسفه اخلاق سخن می‌گویند.
حال محل بحث آنجا خواهد بود که اگر عدل و ظلم را به حسن و قبیح بازگرداندیم، در آن صورت چه ملاک و میزانی برای فهم این خوبی و بدی وجود دارد. چند مکتب عمده در این موضوع عبارت اند از:
الف: حسن و قبح عقلی: طبق این رویکرد خوبی و بدی، خارج از انسان و به عنوان یک عامل مستقل وجود دارد و عقل ما با تلاش لازم است که آن را کشف کند. چه انسان باشد و چه انسان نباشد، خوبی و بدی در عالم مستقلا حضور دارند.
ب: حسن و قبح عقلایی: طبق این رویکرد مستقل از انسان چیزی به نام خوبی و بدی وجود ندارد بلکه این انسان است که آن را خلق می‌کند بنابراین خوبی یعنی عملی که عرف و عقلای یک جامعه بر سزاوار عمل بودن آن توافق داشته باشند و بدی یعنی چیزی که عرف و عقلای جامعه بر ناسزاواری آن اتفاق نظر داشته باشند.
ج: حسن و قبح شرعی: این رویکرد حسن و قبح را ثمره و معلول دستور شارع می‌داند. به عبارت دیگر مستقل از خداوند خوبی و بدی وجود ندارد بلکه اگر خداوند به چیزی دستور دهد آن چیز خوب و اگر منع کند بد خواهد بود.

نتیجه عملی
عمل بالا رفتن از دیوار خانه کسی و دزدی از آن خانه را در نظر بگیرید؛ آیا این عمل حسن است و یا قبیح؟ پاسخ این سوال طبق هر یک از رویکرد‌های گفته شده متفاوت است. اگر کسی قائل به حسن و قبح عقلی باشد احتمالا با استدلال به عواقب بد اجتماعی این عمل در واقع حکم به قبح آن می‌کند و همچنین اگر کسی طرفدار حسن و قبح شرعی باشد گوش به فرمان دین خواهد ماند. اما اگر کسی قائل به حسن و قبح عقلایی باشد لازم است به فرهنگ آن رجوع کرد. برای مثال تصور کنید در روستایی زندگی می‌کند که از سنت‌های آن دزدی داماد از خانه عروس است. در این عرف عمل دزدی نه تنها قبیح نبوده بلکه نوعی حسن نیز محسوب می‌شود.
فقه چیست؟ اجمالا باید گفت که فقه دانش استنباط حکم شرعی است. اما صورت مسئله در خصوص فقه چه خواهد بود؟ در خصوص مبحث نسبت فقه و عدالت یک پرسش جدی مطرح می‌شود؛ این پرسش عبارت است از آنکه فق‌های اسلام با تمسک به روایاتی که سختی و ضرر را در دین و از مکلف رفع می‌کنند، چه در مقام استنباط و چه در مقام عمل به علت سختی و یا ضرری بودن حکم اقدام به تقیید و... می‌کنند. برای مثال اگر روزه برای سلامتی انسان ضرر داشته باشد، وجوب آن برداشته شده اتفاقا روزه گرفتن حرام می‌شود. حال سوال این است که آیا از روایاتی که دستور به عدالت ورزیدن می‌کنند نیز می‌توان چنین برداشت‌هایی نمود. به عبارت دیگر آیا می‌توان گفت که، چون این حکم فقهی و یا این روایت با عدالت تعارض دارد پس آن را کنار می‌گذاریم؟ در پاسخ این مسئله رویکرد‌ها و نظرات متفاوتی وجود دارد که در قسمت‌های بعد به آن خواهیم پرداخت.
 
/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha